معرفی کتاب: عادتهای اتمی

در حوزه‌هایی مانند موفقیت، عادتها، مدیریت زمان، تمرکز و روابط اجتماعی، کتابهایی وجود دارند که بیشتر به تکنیکها می‌پردازند و از ذکر دلیل این تکنیکها پرهیز می‌کنند. گاهی این کتابها به کتابهای بازاری یا زرد معروف می‌شوند. (مانند کتابهای برایان تریسی) برخی از کتابها نیز وجود دارند که عمدتا به فلسفه‌ی موضوعات می‌پردازند و فرصتی برای بیان تکنیکها وجود ندارد. (مانند کتاب هوش هیجانی) معمولا نیز اینطور است که کتابهای تکنیکال، نکات نهایی و کاربردی چندین فصل از چندین کتاب را در یک کتاب خلاصه کرده‌اند و به نظرم حتی به عنوان جمع‌بندی و یکپارچه‌سازی مطالب چندین کتاب از چندین مبحث علمی جداگانه، لازم هستند و فواید زیادی دارند که جای بحث آن در اینجا نیست.

اگر قبل از مطالعه‌ی کتابهای دسته‌ی اول (تکنیکال)، کتابهای دسته‌ی دوم (بنیادین) را مطالعه کرده باشیم، با درک بهتر دلیل وجودی آن تکنیکها، باورهایی نیز درخصوص تاثیر آنها بوجود می‌آید که اثربخشی‌شان را دوچندان می‌کند. همچنین درک بهتر آن باعث می‌شود فراموشی استفاده از تکنیکها نیز کمتر شود؛ چرا که بسیاری اوقات صرف مطالعه سلسله‌وار یک سری روش، بدون دانستن چرایی آن، شاید اثر چندانی نداشته باشد.

عادتهای اتمی

کتاب «عادتهای اتمی»، نوشته جیمز کلیر، کتابی بسیار خوب درباره عادتها است که تلاش کرده هر دو بخش فلسفه‌ی وجودی و تکنیکها را با هم پوشش دهد. گرچه این تلاش در بسیاری از مواقع منجر به خلاصه‌شدن هر دو بخش و ابتر ماندن آن شده است؛ اما می‌تواند برای کسانی که تمایل دارند به جای مطالعه‌ی چند کتاب، یک کتاب درباره‌ی تغییر و تثبیت عادتها مطالعه کنند، بسیار مفید باشد. با اینحال این را نیز درنظر داشته باشیم که برای فهم و رسوب بهتر مطالب گفته شده در کتاب «عادتهای اتمی» بهتر است مطالعات بنیادین دیگری نیز درباره محورهای گفته شده در کتاب داشته باشیم. این کتاب با ترجمه روان «هوشمند دهقان» توسط انشارات هورمزد منتشر شده است.

معرفی کتاب: چهار میثاق

مدت زیادی بود که کتاب «چهار میثاق» را در فهرست مطالعاتی‌ام قرار داده بودم ولی هیچگاه به سراغش نمی‌رفتم. حتی حس جالبی هم نسبت به آن نداشتم. هنگام گشت و گذار در اینستاگرام، مشاهده کردم که یکی از دوستانم آن را معرفی کرده است. نگاهی به کپشن که از کوتاهی و روانی آن گفته بود، این حسم را که نیاز به مطالعه کتاب کوتاهی برای تنوع داشتم، برانگیخت تا مطالعه‌ی آن را شروع کنم. و چه خوب شد که آن را مطالعه کردم.

چهار میثاق

1- نویسنده با مقدمه‌ای توجه‌مان را به این نکته جلب می‌کند که لازم است با خودمان میثاقهایی ببندیم تا از برخی از بندهایی که ما را اسیر کرده است رهایی یابیم. سپس چهار عهد را ذکر می‌کند و توضیح می‌دهد: «با کلام خود گناه نکنید»، «هیچ چیز را به خود نگیرید»، «تصورات باطل نکنید» و «همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید». در انتها نیز نکاتی را ذکر می‌کند برای اینکه مخاطبش انگیزه بگیرد تا علاوه بر عمل به این چهار میثاق، میثاقهای دیگری را نیز با خود ببندد تا بهتر زندگی کند.

2- بسیاری از مطالب گفته شده در کتاب را در آموزه‌های دینی و اسلامی هم داریم. توصیفات کتاب درباره فواید غیبت نکردن، دروغ نگفتن و … مثالهایی از این دست می‌باشد. نکته‌ای که درباره‌ی مرگ در اواخر کتاب نوشته شده است: «فرشته مرگ به ما می‌آموزد که هر روز طوری زندگی کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست. انگار که فردایی نخواهد بود. ما می‌توانیم هر روز را با این جمله آغاز کنیم: من بیدار شده‌ام و خورشید را می‌بینم»، حدیث «‌اِعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً» را برایم یادآوری کرد.

3- بخشی از ماجرای در آغوش کشیدن فرشته‌ی مرگ، روزهای آخر زندگی «رندی پاش» در کتاب «آخرین سخنرانی»، و نیز «پال کالانیتی» در کتاب «آن هنگام که نفس هوا می‌شود» را یادآوری می‌کند. اگر بدانیم فقط یک هفته برای زندگی فرصت داریم، چه می‌کنیم؟

4- «ترس» چیز عجیبی است. اولین بار یکی از دوستانم توجه من را به این واژه جلب کرد؛ به طوری که مجبور شدم کتاب «فلسفه ترس» را مطالعه کنم. حالا در گوشه گوشه‌ی کتاب «چهار میثاق» نیز همانند اشارات همان دوستم به «ترس» بسیاری از مشکلاتمان را ناشی از ترس می‌بینیم. ترس از اینکه دیگران ما را چگونه قضاوت می‌کنند یا ترس از از دست دادن احساسات عاطفی دیگران نسبت به خودمان، موجب رنج بشر می‌شوند. خشم، نفرت، غم، حسادت و خیانت را باعث می‌شود. ترس وقتی خیلی زیاد باشد، ذهن منطقی از کار می‌افتد. پیشنهاد می‌کنم پس از مطالعه‌ی این کتاب، حتما «ترس» را بیشتر بشناسید. مطالعه «چهار میثاق» را به «مهرطلبانی» که می‌خواهند با این مشکل مقابله کنند نیز پیشنهد می‌دهم.

5- از متن کتاب: «توقع نداشته باشید که همیشه بتوانید معصومانه از کلام استفاده کنید. عادات روزمره شما بسیار قوی هستند و در ذهنتان ریشه دارند. اما می‌توانید نهایت تلاشتان را بکنید. توقع نداشته باشید که بتوانید هیچ چیز را به خود نگیرید؛ فقط بیشترین تلاشتان را بکنید. توقع نداشته باشید که هرگز تصورات باطل نکنید، اما بی‌شک می‌توانید نهایت تلاشتان را بکنید.»

«چهار میثاق» به خوبی از نهایت تلاش را انجام دادن برای تغییر عادت صحبت می‌کند. (یادآوری کتاب خلق رفتارهای ماندگار) حتی در قسمتی به درستی از لزوم توجه به مسیر به جای پاداش نهایی سخن می‌گوید. یا در قسمتی به لزوم تغییرات کوچک ولی مداوم به جای تغییرات بزرگ اشاره می‌کند. و نیز از ضرورت جایگزین کردن عادتهای مثبت به جای عادتهای منفی سخن می‌راند. خلاصه‌هایی از نکات کاربردی درباره تغییر عادتها را در کتاب می‌بینیم. شرح تفصیلی آنها را در کتابهای «قدرت عادت» و «عادتهای اتمی» می‌توانید مطالعه کنید.

6- مباحثی همچون «عمل کردن» به جای «پروراندن افکار بزرگ» لزوم حرکت کردن و مقابله با کمال‌طلبی را یادآوری می‌کند. حتی در کتاب، به طور مختصر برای گفتن «نه» نیز آماده می‌شویم.

7- میثاق سوم درباره‌ی این که «تصوات باطل نکنید» به تفصیل در کتاب مورد بحث قرار گرفته است. می‌خواهم از زاویه‌ای دیگر نیز به این موضوع اشاره کنم. نکاتی که «دنیل کانمن» در کتاب «تفکر سریع و کند» و «جاناتان گاتشال» در کتاب «حیوان قصه‌گو» از ذهن داستان‌ساز و قصه‌گوی انسان می‌گویند. اینکه ذهن ما دوست دارد کمترین انرژی را مصرف کند و به جای کندوکاو مسئله، ادامه‌ی ماجرا را به صورت ناخودآگاه و فوری با داستانی تکمیل کند تا تصوراتی را برای خودمان داشته باشیم. تصوراتی که در بسیاری از مواقع از اشتباه بودن آن باخبر می‌شویم ولی باز هم ذهن دست از داستان‌سرایی برنمی‌دارد.

8- قسمتهایی از کتاب نیز موضوع زیستن به صورت «رواقی‌گری» را در ذهن تداعی می‌کند.

9- ترجمه‌ی خوب خانم «دل‌آرا قهرمان» به مطالعه روان کتاب و بالطبع درک بهتر آن کمک شایانی کرده است.

جملاتی از کتاب: تاریخ فلسفه

در ذیل جملاتی از کتاب تاریخ فلسفه نوشته ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خوئی را که برای خودم هایلایت کرده بودم، به اشتراک می‌گذارم.

برتراند راسل: صفت بارز مرد کم هوش آن است که عقاید را زود و به طور مطلق می پذیرد ولی عالم دیر معتقد می شود و گفتارش با قید و حد و شرط توام است.

کروچه: تاریخ عبارت از آن است که از میان دروغهای متعدد، دروغی را که بیش از همه به حقیقت شبیه است برگزینند.

نیچه: مثل اعلای نجابت و آخرین حد مرد برتر آن است که هدفی بجوید که بر دیگران و حتی مخصوصا بر خویشتن درشت و سخت باشد. مقصدی بخواهد که به خاطر آن هر چه از دستش برآید بکند.

– نیچه: پس از مولد نیک و تربیت صحیح، آخرین عامل پیدا آورنده‌ی مرد برتر، یک مدرسه سخت و جدی است. در این مدرسه تکمیل نفس باید امر مسلمی باشد و جایزه و انعام نخواهد. در آنجا باید آسایش کم و مسئولیت زیاد باشد. در آنجا باید جسم عادت کند تا بدون ناله و شکوه تحمل رنج کند. باید اراده اطاعت و فرماندهی را یاد بگیرد نه آزادی سرسری، نه اغماض و آزادی که مایه ضعف روح و جسم گردد. در این مدرسه باید یاد بگیرند تا از ته دل بخندند. مقاله فلاسفه را باید از روی استعدادشان بخنده سنجید. آنکه به الاترین نقطه کوه می‌رسد به تراژدیها می‌خندد. در تربیت مرد برتر نباید تلخی و مرارت غیراخلاقی وجود داشته باشد، اراده را باید تمرین و ریاضت داد ولی نه اینکه گوشت و جسد را محکوم کرد.

سپنسر: یک کلمه‌ی نابهنگام، مانند آنچه کئوپاترا گفت و یا یک تلگراف تحریف‌شده به امس و یا یک باد در سالامیس ممکن است نتایج بیشماری در تاریخ بار آورد. … آخر از همه قانون «تعادل» به طور ناگزیر فرا می‌رسد. هر حرکتی بر اثر مقاومت، دیر یا زود، به انتها می‌رسد. هر نوسان موزون به تدریج سرعت و وسعت خود را از دست می‌دهد (مگر آنکه از خارج دوباره نیرویی وارد شود). مدار سیارات کمتر و کوچکتر می‌گردد، پس از قرنها گرمی تابش خورشید رو به کاهش می‌رود. اصطکاک و تماس امواج جزر و مد حرکت وضعی زمین را کندتر می‌سازند. کره زمین با میلیونها جنبش و حرکت که بر روی آن است و با میلیونها شکل حیات منبسط و متزاید، روزی بطئی‌تر حرکت خواهد کرد؛ خونها با حرارت و سرعت کمتر در رگهای خشک جریان خواهد داشت؛ دیگر شتاب نخواهیم کرد و مانند اقوام کهن بهشت را جای راحت و سکوت و سکون خواهیم دانست و در آرزوی نیروانا خواهیم بود.

(جمله ی اول یکی از اصول مهم تئوری آشوب و نیز تفکر سیستمی است به نام اثر پروانه ای یا اصل تاخیر – ادامه ی پاراگراف هم اصل بازگشت به میانگین که یکی از مباحث کتاب تفکر کند و سریع دنیل کانمن را تشکیل می دهد برایم یادآور شد.)

 

تاریخ فلسفه

– در 1850 نظریه تطور بر همه‌جا حاکم بود. سپنسر، مدتی پیش از داروین مسائله را در رساله‌ای به نام «فرضیه تکامل» 1852 و در کتاب «اصول روانشناسی» 1855 بیان کرده بود. در 1858 داروین و والاس تتبعات مشهور خود را در انجمن لینه قرائت کردند و در 1851 بنیان دنیای کهن، همچنانکه کشیشان فکر می‌کردند، با انتشار «اصل انواع» فرو ریخت. این کتاب شامل یک نظریه مشروح و کاملا مستند درباره طرز تحول «از راه انتخاب طبیعی یا بقای اصلح در تنازع برای بقا» بود نه نظریه‌ای مبهم از تحول انواع عالی از سافل. … در هر دوره‌ای افکار حاکم بر عصر محصول جزء جزء مردمی بود که کم‌وبیش در گمنامی می‌زیستند، ولی این عقاید و افکار منتسب به کسانی شد که آن را روشن کردند و متوافق ساختند. همچنانکه دنیای جدید به نام آمریگو وسپوچی نامیده شد زیرا او نخستین کسی بود که نقشه‌ی آن را ترسیم کرد. هربیت سپنسر وسپوچی عصر داروین و تا اندازه‌ای کلمبوس آن هم بود.

ولتر: من یک کلمه از آنچه تو می‌گویی قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد.

– مثل لاتینی می‌گوید: Scripta manent, verba volant – نوشته‌ها می‌ماند و گفته‌ها می‌پرد.

– او (سپینوسزا) معتقد است که خیلی به راحتی می‌توان کینه را با محبت زایل ساخت تا کینه را با کینه‌ای دیگر، شاید برای اینکه این دو خیلی به هم نزدیکند. زیرا کینه با احساس کینه‌ی متقابل شدیدتر می‌شود؛ در حالی که «اگر کسی شخص دیگری را دشمن بدارد و حس کند که او به وی محبت می‌ورزد، در میان دو عاطفه‌ی مخالف حب و بغض گیر خواهد کرد.» از این جهت (چنانکه سپینوزا با خوش‌بینی معتقد است) محبت تولید محبت می کند تا آنجا که کینه ضعیف می‌گردد و از میان می‌رود. کینه‌ نشانه‌ی ضعف و وحشت ماست. ما اگر مطمئن باشیم که بر دشمنی غالب خواهیم شد، به او کینه نخواهیم ورزید. «آنکه می‌خواهد کینه را با کینه‌ی متقابل جواب گوید، در بدبختی خواهد زیست ولی آنکه کوشش می‌کند تا کینه را با عشق و محبت از میان ببرد، با اطمینان و لذت مبارزه می‌کند. او می‌تواند با یک یا چند تن مبارزه کند و به مساعدت بخت و اقبال احتیاجی ندارد و آنکه مغلوب او می‌شوند، با خوشی و لذت تسلیم او می‌گردند.»

خلق رفتارهای ماندگار

چقدر حواسمان به فعالیتهای روزانه‌مان هست؟ چگونه عادات خود را تغییر می‌دهیم، کنترل و تثبیت می‌کنیم؟ آیا برای خودمان پرسشهای روزانه‌ای طراحی کرده‌ایم که روند تغییر دلخواهمان را بسنجیم؟
جدول حاضر، پرسشهایی است که «مارشال گلدسمیث» نویسنده کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» برای خودش طراحی کرده است و هر روز از صفر تا ده به وضعیت خود نمره می‌دهد. او می‌نویسد این پرسش‌ها با توجه به اولویت‌ها و تغییرات حاصل شده، به دفعات پس و پیش می‌شوند.
پی‌نوشت: ابتدای همه‌ی پرسشها، عبارت «آیا همه‌ی تلاشم را کردم که» وجود دارد تا آنها را به پرسشهای فعال تبدیل کند.

در حقیقت عشق

«به حُسن – که مطلوب همه است – دشوار می‌توان رسیدن، زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود الّا به واسطه‌ی عشق. و عشق هرکسی را به خود راه ندهد و به همه جا مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید. و اگر وقتی نشانِ کسی یابد که مستحقِّ آن سعادت بُوَد، حُزن را بفرستد – که وکیلِ در است – تا خانه پاک کند. … و آن‌گه، عشق باید پیرامُنِ خانه بگردد و تماشای همه بکند و در حُجره‌ی دل فرود آید: بعضی را خراب کند و بعضی را عمارت کند و کار از آن شیوه‌ی اوّل بگردانَد و روزی چند در این شغل به سر بَرَد، پس قصدِ درگاهِ حُسن کند. و چون معلوم شد که عشق است که طالب را به مطلوب می‌رسانَد، جَهد باید کردن که خود را مُستعدِّ آن گردانَد که عشق را بداند و منازل و مراتبِ عاشقان بشناسد و خود را به عشق تسلیم کند و بعد از آن، عجایب بیند.»

(فی حقیقت عشق، قصه‌های شیخ اشراق، شهاب‌الدین یحیای سهروردی، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی)

همیشه شنیده‌ایم که اگر می‌خواهید موفق شوید، عاشق فعالیتی باشید که انجام می‌دهید. به عنوان مثال عاشق کار باشید، عاشق مطالعه باشید، عاشق رشته تخصصی خودتان (هنر، ورزش، زبان خارجه، هر کدام از رشته‌های دانشگاهی و …) باشید. پس از آن است که سختیِ راه شروع می‌شود. نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود. بارها ناامیدی و خستگی سر راه انسان قرار می‌گیرد. بعضی را خراب می‌کند و بعضی را آباد. درنهایت، پیروزی خود را نشان می‌دهد. پس حالا که عشق و علاقه به امور، ما را به موفقیت می‌رساند، تلاش باید کرد که خود را مستعد آن گردانیم.

شهروند و مافیا

این روزها مسابقه‌ی جذاب و دیدنی «شهروند و مافیا» از شبکه‌ی سلامت صدا و سیما در حال پخش می‌باشد. جذابیت آن در حدی است که بسیاری از جوانان در کافه‌ها و دورهمی‌های خانوادگی، دو تیم شهروند و مافیا را تشکیل داده و به بازی می‌پردازند. این تاثیرگذاری، یادآور بازی پانتومیم است؛ با این تفاوت که پانتومیم را می‌توان در جمع‌های کوچک‌تر خانواده و بدون ابزار خاصی بازی کرد.

شهروند و مافیا

ضمن ارج نهادن بر زحمات تهیه‌کنندگان این مسابقه که از معدود مسابقات موفق است، سعی می‌شود به نکات مثبت و منفی آن پرداخته تا هم راستا با تلاش دست‌اندرکاران مسابقه در زمینه‌ی ترویج گفتگو، باب نقد و گفتگویی در مورد اثرات این گونه مسابقات در اجتماع باز شود.

خلاصه‌ی بازی بدین شرح است که هر یک از بازیکنان، یا از شهروندان هستند یا از افراد مافیا. شهروندان تا آخر بازی یکدیگر را نمی‌شناسند ولی شب اول، اعضای مافیا با یکدیگر آشنا می‌شوند. شهروندان می‌بایست با گفتگو و از روی دفاعیه‌ها، پشتیبانی‌ها و رفتار بازیکنان، مافیا را تشخیص داده و از شهر بیرون کنند. برای اینکار به افرادی که مشکوک هستند اتهام زده، وی با اکثریت آرا به مرحله دفاع کردن از خود می‌رسد و پس از آن درباره‌ی بیرون کردن یا بیرون نکردن وی از شهر، تصمیم‌گیری می‌شود. سپس شب می‌شود و گروه مافیا بسته به اینکه آن فرد عضو آنها بوده یا نبوده باشد، به ترتیب، اقدام به مذاکره و عضوگیری از میان شهروندان یا کشتن آنان می‌نماید. بدین صورت صبح که می‌شود حتی اگر مطمئن بودیم که یکی از شرکت‌کننده‌ها روز قبل شهروند بوده، ممکن است الان عضو مافیا باشد و دوباره سوءظن به یکدیگر (که برطرف نشده بود)، دوچندان می‌شود.

از جمله نکات مثبت این مسابقه می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

– بازی به صورت تیمی انجام می‌شود. اعضای دو گروه شهروند و مافیا به طور مستقل با یکدیگر متحد شده و شهروندان سعی می‌کنند مافیای بدجنس و خلافکار را از شهر بیرون کنند. در این صورت، ترویج کار گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک ازجمله نتایجی است که می‌تواند به طور غیرمستقیم حاصل شود.

– درباره آموزش امنیت فناوری اطلاعات و جلوگیری از هک می‌گویند، کارشناسان امنیت ابتدا باید هک را یاد بگیرند تا بتوانند با آن مقابله کنند. از این منظر، مخاطبان بایستی ابتدا استدلال‌ها و کلک‌ها را یاد بگیرند تا بتوانند از خود دفاع کنند.

– مافیای بازی تلاش می‌کند از اشتباهات شهروندان استفاده کرده تا رأی دیگران را علیه آن شهروند جمع‌آوری و او را به عنوان مافیا از شهر بیرون نماید. شهروندان از اینکه در رأی دادن اشتباه می‌کنند پشیمان می‌شوند و همانگونه که مجری مسابقه اعلام می‌کند می‌آموزند تا در انتخاب‌هایشان دقت بیشتری داشته باشند.

– در انتهای مسابقه، بازیکنان با هم شادمانی می‌کنند و دست یکدیگر را می‌فشرند. معمولا بحثهای جذابی درباره‌ی تصمیم‌های درست و اشتباه و حدس و گمان‌های داخل بازی انجام می‌شود. این موضوع می‌تواند باعث افزایش صمیمیت و یکپارچگی باشد. ضمنا هر کدام از شرکت‌کنندگان وادار می‌شوند به صورت فردی درباره‌ی اثرات تصمیم خود در رسیدن به هدف نهایی تیم خود فکر کنند.

– آموزش شکاک‌بودن و اعتمادِ صددرصد نداشتن مفید است؛ همان‌گونه که در زندگی واقعی مانند بازیکنان این بازی با جعبه‌های سیاهی روبرو هستیم که نمی‌دانیم در ذهن آنها چه می‌گذرد. آموزش تردید درصورتی که هدفمند انجام شود، می‌تواند پایه‌ای برای آموزش تفکر انتقادی باشد.

– بازیکنان با مشاهده‌ی نتیجه‌ی اعتمادهای بی‌جا، می‌آموزند از زود قضاوت کردن درباره‌ی افراد یا مسائل پیرامون خود پرهیز کنند.

– از آنجایی که بازیکنان نقش مافیا با استدلال‌هایی سعی در پنهان‌سازی کرده، خود را به عنوان شهروند جا می‌زنند و دیگران می‌بایست با کندوکاو هویت واقعی آنها را شناسایی کنند، می‌توان این بازی را تقویت‌کننده‌ی تفکر، استدلال و گفتگو دانست.

در کنار نکات ارائه شده، این مسابقه می‌تواند نکات منفی متعددی نیز داشته باشد که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:

– به‌گونه‌ای به نظر می‌رسد که تک تک افراد شرکت‌کننده برای دیگر شرکت‌کنندگان مافیا هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. با این پیش‌فرض این موضوع برخلاف اصل برائت است. (اینکه همه بی‌گناه هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.)

–  از آنجایی که تا پایان بازی مشخص نیست چه کسانی شهروند یا مافیا هستند و بازیکنان نمی‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند، این مسابقه می‌تواند به گسترش بی‌اعتمادی در ناخودآگاه علاقه‌مندان به آن منجر شود. اعتماد شالوده‌ی بسیاری از روابط اقتصادی و اجتماعی است. بحث‌های مربوط به سرمایه‌ی اجتماعی نیز حول اعتماد مطرح می‌شود. اگرچه وجود مقداری بی‌اعتمادی به اطراف در حوزه‌ی زندگی فردی لازم است اما خطای ترکیب می‌گوید چیزی که برای فرد صادق است، لزوما برای جمع صادق نیست. اگر این بی‌اعتمادی به عموم جامعه گسترش یابد و هیچ فردی به فرد دیگر اعتماد نکند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

– درصورتی که 100 درصد به بازیکنی، اعتمادِ شهروندی شده باشد و آن فرد عضو مافیا باشد، فرضیات اعتمادکننده زیر سوال رفته و قاعدتا در دور بعدی به بازیکنِ دیگری 100 درصد اعتماد نمی‌کند. شاید در بهترین حالت، در ابتدای بازی «پنجاه‌ – پنجاه» احتمال شهروند یا مافیا بودن به شرکت‌کنندگان داده شده و بسته به نوع گفتگو و روند بازی، احتمال مافیا یا شهروند بودن کم یا زیاد شود. آیا این موضوع موجب تزلزل در تصمیم‌گیری نمی‌شود؟ تعمیم این تصمیم‌گیری‌های چالش‌برانگیز به زندگی واقعی می‌تواند موجب خستگی ذهنی و خطای تصمیم‌گیری شود.

– بازی در نقش مافیا می‌تواند تزویر را آموزش ‌دهد. تکرار این فرایند و تلاش برای جلب اعتماد دیگران به منظور فریب آنها جهت رسیدن به هدف، می‌تواند قبح این تزویر را نیز فرو بریزد. آیا این قسمت از مسابقه به طور ناخودآگاه به جامعه آموزش نمی‌دهد که با کلک و زبان‌بازی می‌توان در جهت رسیدن به امیال شخصی از اعتماد دیگران سوءاستفاده نمود؟

ماموریت شبکه‌ی سلامت، فعالیت پیرامون موضوعات سلامت جسم، سلامت روان، سلامت اجتماعی و سلامت معنوی تعریف شده است. از این منظر کارشناس یا روانشناس برنامه تلاش می‌کند با تحلیل بازی، نکات آموزشی درخصوص صبر، گفتگو، خوب گوش دادن و … را به مخاطبان ارائه دهد. همه‌ی ما بازی چرخیدن دور صندلی با صدای آهنگ و نشستن روی آن را انجام داده‌ایم یا حداقل آن را دیده‌ایم. گفته می‌شود حذف رقیب از روی صندلی بازی، در بزرگسالی موجب حذف رقیب از روی صندلی زندگی و کار می‌شود و بازی خوبی نبوده است. با کمی تغییر بازی صندلی، می‌توان آن را به آموزشی برای تقویت روحیه‌ی کار گروهی و حمایت از دیگران تبدیل کرد. لذا بهتر است با سنجش بیشتر نکات مثبت و منفی مسابقه «شهروند و مافیا» و با اعمال کمی اصلاحات، از جذابیت آن برای تقویت هرچه بیشتر همبستگی استفاده کرد. مبادا که این بازیِ بسیار جذاب، خدای نکرده اثرات منفی در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد.

معرفی کتاب: اخبار را دنبال نکنید

اخبار را دنبال نکنید – سالهای درازی به دلیل نیاز شغلی‌ام لازم بود اخبار را به صورت روزانه پیگیری کنم. تاکنون نیز با وجودی که بیش از پنج سال است این نیاز برطرف شده ولی آن عادت را ترک نکرده بودم. این در حالی است که در تمام این مدت علاقه‌‌مند به حذف مرور اخبار روزانه از زندگی‌ام بودم چرا که وقت بسیاری از من می‌گرفت. فرصتی که می‌توانستم به کارهای ضروری‌تری تخصیص دهم. ضرورت ترک این عادت (یا بهتر بگویم اعتیاد) را با تمام وجود حس می‌کردم.

در طول این روزها از محمدرضا شعبانعلی دو مورد را درباره‌ی اینکه «پیگیری بسیاری از خبرها، چیزی جز اتلاف وقت نیست» و اینکه «خبرخوانی را محدود یا قطع کنیم» مطالعه کردم که انگیزش خوبی در من ایجاد می‌کرد. ضرورت محدود کردن یا حذف پیگیری اخبار از سایتها و خبرگزاریها برای زندگی بهتر را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در بسیاری از کتابها همانند کتابهای «فلسفه‌ی ترس» یا «واقع‌نگری» می‌دیدم. دست آخر هم معرفی کتاب «اخبار را دنبال نکنید» را در سایت آقای امیر تقوی، مطالعه کردم. نام «رولف دوبلی» نویسنده کتابهای «هنر شفاف اندیشیدن» و «هنر خوب زیستن» را که روی کتاب دیدم، با توجه به محتوای مورد علاقه‌ی این کتاب جدید، درنگ ننموده و ترجمه‌ی این کتاب را که توسط «مهرگان خرد» منتشر شده است، در اولین فرصت خریداری و مطالعه کردم تا به حذف پیگیری اخبار روزانه و محدود کردن مطالعه اخبار به روشی که برای خودم تعریف کردم بینجامد.

اخبار را دنبال نکنید

اما چند نکته در این خصوص:

اخبار را دنبال نکنید

نویسنده: رولف دوبلی

مترجم: امید کریم‌پور

1- کتاب «اخبار را دنبال نکنید»، در 35 فصل سعی می‌کند مخاطب را قانع کند که دست از پیگیری اخبار روزانه بردارد. در این راه دلایل متعددی ذکر و به نوشته‌ها و تحقیقات دیگران نیز استناد می‌کند.

2- خود دوبلی نیز اعتراف دارد که در نگاهش به حذف اخبار، رادیکال صحبت می‌کند و حتی پرهیز از آن را نیز به شکل افراطی پیشنهاد می‌دهد. شاید مطالعه‌ی این کتاب برای برخی از اصحاب رسانه مانند خبرنگاران، روزنامه‌نگاران و گزارشگران، ناراحت‌کننده باشد. طبیعی است که این افراد به شغلشان احترام می‌گذارند و بسیاری از آنان با نگاه حرفه‌ای در تلاش برای داشتن جامعه‌ای بهتر از طرق مختلف همانند اطلاع‌رسانی و یا تهیه گزارشهای تفسیری، به دنبال تاثیرگذاری بر افکار عمومی، سازمانهای دولتی و غیردولتی، اقتصادی، اجتماعی و … هستند. دوبلی برای این افراد پیشنهادهایی هم دارد. او می‌گوید ما به «روزنامه‌نگاران تحقیقی» و «گزارشهای تشریحی» نیاز داریم و تشویق می‌کند که به این سمت حرکت کنند.

3- به نظرم در مطالعه‌ی این کتاب می‌بایست به «خطای ترکیب» هم توجه داشته باشیم. این خطا هنگامی روی می‌دهد که فرض شود آنچه در مورد یک فرد صادق است برای جمع نیز صادق خواهد بود. برای مثال اگر یک فرد پول خود را پس‌انداز کند، از نظر فردی کار درستی انجام داده است اما اگر تمام جامعه بخواهند پول خود را پس‌انداز کنند، مصرف کل جامعه پایین خواهد آمد و درنتیجه درآمد کل کاهش می‌یابد و ضرر آن به فرد فرد جامعه بازمی‌گردد. (مصداقهای این نوع خطا بسیار زیاد است) به همین ترتیب در حوزه فردی حذف اخبار روزانه نصیحت درستی محسوب می‌شود ولی اگر قرار باشد همه‌ی جامعه اخبار را حذف کنند، تبعات آن غیرقابل‌ پیش‌بینی خواهد بود. اگرچه حذف اخبار توسط کل جامعه غیرقابل اجرا به نظر می‌رسد و این کتاب نیز توصیه‌ای فردی است.

به هر حال مقصودم این است که درست است وجود خبرگزاریها و سایتهای خبری ضروری است اما توصیه‌های این کتاب نیز از نظر فردی و برای اشخاصی که از نظر شغلی وابسته به اخبار روزانه نیستند، مفید می‌باشد؛ چرا که بخشی از جامعه‌ نیز به صورت افراطی درگیر اخبار شده است. (صحبت در این زمینه بسیار است. صرفا به عنوان یکی از مضرات رجوع افراطی جامعه به اخبار، می‌توان از رشد اخبار جعلی و سطحی به منظور رفع این عطش نیز نام برد)

4- کتاب از حجم کمی برخوردار است و لذا می‌توانید مطالعه آن را در چند ساعت انجام دهید.

5- ترجمه‌ی کتاب توسط آقای امید کریم‌پور خوب انجام شده و مطالعه‌ی آن روان و به راحتی انجام می‌شود. با این حال ساختار جملات از لحاظ ادبی می‌توانست بهتر هم باشد و ضمن ارج‌نهادن به زحمت مترجم، پیشنهاد می‌کنم ویرایش مجدد متن کتاب در چاپهای آتی در دستور کار انتشارات قرار گیرد. (بخشهایی از کتاب که در ادامه ذکر شده، ترجمه‌ی آقای کریم‌پور می‌باشد)

6- دوبلی برای تصمیم‌گیری درخصوص پیگیری یا عدم پیگیری اخبار روزانه دو سوال ذکر می‌کند که می‌توانیم پس از مطالعه‌ی اخبار از خودمان بپرسیم: «آیا اکنون دنیا را بهتر درک می‌کنی؟» «آیا اکنون تصمیمات بهتری می‌گیری؟» در پاسخ به این سوالات باید به خطاهای شناختی نیز توجه داشته باشیم.

7- به نظرم شاه‌بیت صحبتهای دوبلی که بارها در طول کتاب نیز به آن بازمی‌گردد، بودن در دایره‌ی شایستگی‌های فردی است. او دایره‌ی شایستگی را چنین تعریف می‌کند: «دایره‌ی شایستگی شما ویترین شماست. حوزه‌ای که شایستگی شما در آن اساسا بالاتر از حد متوسط است (یا جایی که شما در تلاش برای تبدیل آن به بالاتر از حد متوسط هستید) خلاصه اینکه حوزه‌ی تخصصی شماست.» و در ادامه می‌گوید: «دایره‌ی شایستگی خود را بشناسید و در آن بمانید. اندازه‌ی دایره خیلی مهم نیست؛ با این حال دانستن حدود آن بسیار مهم است.» درنهایت فراتر از دیدگاهش به اخبار می‌نویسد: «بهتر است هر چیزی که خارج از دایره‌ی شایستگی‌تان است را فراموش کنید.» این «هر چیزی» می‌تواند حتی کتابهای بی‌ارتباط با دایره‌ی شایستگی باشد.

8- دوبلی در بخشهای متعددی، از استعداد بی‌نظیرش در خطاهای شناختی نیز بهره می‌گیرد. به عنوان مثال می‌نویسد: «تعداد قابل توجهی از افرادی که یک گزارش از سقوط هواپیما را در تلویزیون مشاهده می‌کنند، برای مدتی پرواز با هواپیما را متوقف می‌کنند؛ حتی اگر این وقایع بسیار نادر باشند و چنین تغییر اساسی در رفتار را توجیه نکنند.» یا در قسمت دیگری با تعریف خطای «سوگیری تاییدی» می‌نویسد: «در یک جریان بی‌پایان از اخبار، ما همیشه می‌توانیم به اندازه‌ی کافی برای تحکیم و تصدیق تئوری‌های خود دلایلی را بیابیم، هرچقدر هم که این مفروضات اشتباه باشند.» (اگر شما طرفدار گروه و نگرش خاص سیاسی یا اجتماعی بوده و در اینستاگرام به دنبال اخبار مربوط به این گروه خاص باشید، این نرم‌افزار با شناخت علایق و ازطریق الگوریتمهای هوشمند، ویدئوها و تصاویر و اخبار مرتبط با علاقه‌ی شما را نشان می‌دهد و شما هم به این باور می‌رسید که اکثر مردم طرفدار این نگرش خاص هستند. به طوری که حتی اگر به صاف بودن زمین اعتقاد داشته باشید، نظرات بسیاری را مشاهده می‌کنید که تایید می‌کنند زمین صاف است.)

9- درمجموع هنگامی که این کتاب را می‌خوانید صرفا کتابی درباره‌ی لزوم حذف اخبار از زندگی مطالعه نمی‌کنید؛ بلکه همانند کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» اشاراتی هم به دیدگاههای تعداد زیادی از نویسندگان دیگر همانند نیکلاس کار در کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند»، دنیل کانمن در کتاب «تفکر کند و سریع» می‌شود. «رولف دوبلی» استاد ترکیب دیدگاه‌ها و نکات مطرح در کتابهای محققان بزرگ و استفاده از آنها به عنوان دلایل و مستندات برای اثبات نظریه خودش می‌باشد. حتی اگر از این منظر هم بنگریم، کتاب «اخبار را دنبال نکنید» ضمن اینکه می‌تواند یادآور برخی از کتابها و نظریه‌ها باشد، تمرین عملی خوبی است برای استفاده از آن نظریات و لذا مطالعه‌‌اش خالی از لطف نیست.

پشه‌ ای که می‌توان به فرصت تبدیل کرد

نمرود، مغرور از قدرت و توانایی خود از دست پشه‌ای عاجز شده بود. انسان نیز مغرور از قدرت و توانایی خود گرفتار ویروسی شده است که با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود. حالا که گرفتار تهدید این پشه شده‌ایم و مجبور به ماندن در خانه، یاد مثال «از تهدید، فرصت ساختن» هم می‌افتیم. از رکود اقتصادی و مشکلات بسیار ازجمله افسردگی پساکرونا سخن به میان می‌‌آید اما اگر اهل فرصت ساختن از تهدید باشیم، می‌توان این روزها را فرصتی مناسب دید. در حوزه‌ی فردی می‌توان اقدام به مطالعه بدون ایجاد حواس‌پرتی نمود. برخی اقدام به نوشتن مقاله‌ای می‌کنند که مدتها منتظر پنج‌شنبه و جمعه‌هایی بودند برای وقت گذاشتن روی آن. بعضی از افراد هم روی آورده‌اند به بالا بردن سطح مهارت در زبان خارجه‌ یا علوم مورد علاقه‌شان که می‌خواستند ولی فرصت نداشتند. در حوزه کسب و کار نیز می‌توان فرایند الکترونیکی نمودن عرضه کالا یا خدمات را آغاز نمود که اهمیتش را بدین صورت درک نمی‌کردیم. … اما بعضی هم هستند که از تهدید، تهدیدی بدتر می‌سازند. این افراد اگر روزی عادی بود به سر کار می‌رفتند و درآمدی کسب می‌کردند. حالا که کسب درآمد منتفی شده است، روزهایشان در شبکه‌های مجازی، پای تلویزیون و در خواب سپری می‌شود. شاید بهتر باشد عضو دسته‌ی اول باشیم تا بعد از روزهای کرونایی احساس کنیم در دوران منزل‌نشینی، پیله‌ای دور خود تنیده و کنج عزلت گزیده بودیم تا پس از آن تبدیل به پروانه‌ای شده باشیم.

چند نکته درباره کتاب «در جستجوی معنا»

از متن کتاب: «زندانیان برجسته مانند کاپوها، آشپزها، انباردارها و پلیس اردوگاه هیچگاه گمان نمی‌کردند که تحقیر شده‌اند. بلکه برعکس احساس می‌کردند که ترفیع یافته و افتخاری نصیبشان شده است. برخی از آنان حتی احساس خودبزرگ‌بینی هم می‌کردند. واکنش و عکس‌العمل روحی و جسارت اکثریت زندانیان نسبت به آنها بر چند نوع بود و گاهی نیز از روی کنایه و بذله‌گویی بروز می‌کرد. به عنوان مثال یک زندانی درباره‌ی کاپویی به زندانی دیگر چنین می‌گفت: فکرش را بکن! من این شخص را قبل از جنگ زمانی که رئیس بانک بود می‌شناختم. آیا هرگز تصور می‌کرد که به چنین مقامی برسد؟» (در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل، ترجمه امیر لاهوتی)

–  مهم نیست در چه محدوده‌ای می‌نگریم. خانه، مدرسه، شهر، کشور یا سطح کره‌ی زمین. هر کدام زندانی است به وسعت خودش و مقامهایی که به صورت موقت به دست می‌آوریم. همه‌ی این مقامها وقتی ارزش دارند که معنایی در زندگی ایجاد کنند.

–  شنیده‌ایم که انسانها عموما یکی از سه هدف غریزه جنسی، قدرت و پول را دنبال می‌کنند. فروید در روانکاوی به دنبال عقده‌های جنسی است و آدلر به دنبال عقده حقارت و طلب قدرت اما ویکتور فرانکل می‌گوید هدف دیگری نیز وجود دارد و آن معنا بخشیدن به زندگی است. لذا به جای نگریستن به گذشته، بیشتر به آینده نظر می‌کند. اینکه چرا زندگی می‌کنیم؟ چرا سختی را تحمل می‌کنیم؟ چرا تلاش می‌کنیم و … را هدف غایی مشخص می‌کند.

–  از نظر فرانکل معنای زندگی برای هر فرد متفاوت با فرد دیگری است و ممکن است در طول زمان تغییر کند بدین معنی که معنای زندگی امروز با معنای زندگی فردا تفاوت داشته باشد. لذا روانپزشک نمی‌تواند نسخه‌ای واحد برای افراد ارائه دهد و یا معنای زندگی افراد را پیدا کند. وظیفه‌ی وی صرفا کمک به فرد برای یافتن معنای زندگی توسط خود فرد است.

–  شاید در حوزه روان درمانی لوگوتراپی در زمان خودش حرف جدیدی برای گفتن داشته و تکنیکهایی را معرفی کرده است. با اینحال سالیان دراز قبل از آن، ادیان هم (بویژه ادیان الهی) به انسان همین صحبتها را (و فراتر از آن) متذکر می‌شدند و آموزش می‌دادند.

مشکلی به بزرگی کوه

«کوه برای یک مسافر تن آسا که می خواهد بدون خستگی و به سرعت به آن طرف برسدُ حکم مانعی دارد که باید از آن احتراز جوید و از اطرافش بگذرد ولیکن همان کوه برای یک کوهنورد جاه طلب که مشتاق است به بالاترین نقطه کوه صعود نماید، حکم یک غنیمت را دارد که او باید به سراغش برود تا از آن کام برگیرد.» (کتاب اگزیستانسیالیسم،‌ فولکیه، ترجمه ایرج پورباقر)

به کسانی که این جمله را الهام بخش می بینند قویا پیشنهاد میکنم فیلم مستند free solo محصول شرکت national geographic که جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال ۲۰۱۹ را دریافت نموده است، مشاهده کنند.