پیش نوشت 1: حدود یک ماه قبل در اکانت اینستاگرام یکی از همکاران سابق، عکس سنگ قبر یکی از همکاران سابق دیگر و پیام تسلیتی را مشاهده کردم. دوست مهربان، خوشرو و مومن من، یک سال قبل طی سانحه تصادف فوت کرده بود و من تازه در اکانت اینستاگرام یکی دیگر از دوستانم متوجه شدم. بسیار ناراحت شدم و تحت تأثیر قرار گرفتم. صدافسوس خوردم که چرا زودتر متوجه نشدم و چرا قبلتر با آن دوست مرحومم (شاید بیش از 5 سال) صحبت نکرده بودم.
پیش نوشت 2: حدودا دو هفته پیش، آقای ناصر خویشتندار از گویندگان خوش اخلاق و بامرام صداوسیما پس از تحمل بیماری سرطان، فوت کردند. افتخار همکاری با ایشان را سالها قبل داشتم و متأسفانه باز هم مدتها بود که از ایشان خبری نداشتم. خیلی ناراحت شدم و خودم را سرزنش کردم که ای کاش قبلترها، از ایشان خبری میگرفتم و به دیدارشان میرفتم. هنوز هم این قضیه من را رنج میدهد.
پیش نوشت 3: ده روز پیش، چند نفر از همکلاسیهای سابق دانشگاه، به صرف شام در رستورانی گردهم آمده بودیم و ساعتی را با یکدیگر سپری کردیم. محفلی بود دوستانه و علمی. از پیشرفتهای یکدیگر در کار و تحصیل صحبت کردیم و به یکدیگر برای کسب دانش و مهارت انگیزه دادیم.
پیشنوشت 4: دو روز قبل (روز پنجشنبه) به دیدار یک دوست قدیمی در محل کار قبلیام برای عرض تبریک پست جدیدی که گرفته است، رفته بودم. دیداری صمیمانه داشتیم و ساعتی خوب سپری شد. در طول مدتی که در محل کار سابقم بودم، به یاد همکاران قبلی، با چند نفر از آنها تماس گرفتم تا اگر در محل کار خود حضور دارند به دیدارشان بروم. از میان 7 نفری که تماس گرفتم، دو سه نفر در محل کار حضور داشتند که با دیدن همدیگر کلی یاد گذشتهها کردیم و خوشحال شدیم و البته ضمن صحبت تلفنی با دیگر دوستان، هم آنها نسبت به من لطف داشتند و از تلفنم خوشحال شده بودند و هم من از این تلفن زدنها حس و حال خوبی داشتم و از گفتگو با آنان شادمان بودم. در همین گفتگوها بود که فهمیدم یکی دیگر از همکاران قدیمی، عمل قلب باز انجام داده، مدتی را در بیمارستان سپری کرده و فعلا در منزل بستری است. به ایشان تلفن زدم و ضمن احوالپرسی و آرزوی سلامتی، دقایقی صحبتهای خوبی با هم داشتیم.
قبول ندارم که روزگار باعث شده از یکدیگر دور شویم و فاصله بگیریم، چون همه چیز دست خودمان است. قبول ندارم که وقت نداریم و فراموشکار شدهایم تا هر از چند گاهی خبری از یکدیگر بگیریم. قبول دارم که دلیلی ندارد اگر امروز با یکی از دوست هستیم، فردا هم با وی دوست بمانیم ولی بسیاری از دوستان هستند که دوستشان داریم، اما نه به دیدارشان میرویم و نه تلفنی با ایشان گپ میزنیم. حس خوبی است وقتی هر از چند گاهی گوشی موبایلت را برمیداری و به جای ارسال پیامک و استیکرهای تلگرامی، با بالا پایین کردم مخاطبانت و انتخاب یکی از آنها، چند دقیقهای احوالشان را میپرسی و یا گاهی به هر بهانهای قرار ملاقات میگذاری و دیداری تازه میکنی. ای کاش دوستانمان را فراموش نکنیم و دوستانمان ما را فراموش نکنند.