معرفی کتاب: سیری در نظریه پیچیدگی

در مطالعه ی این کتاب از ملانی میچل، سوای از اطلاعات کلی که درباره‌ی پیچیدگی به دست آوردم، 3 موضوع برایم در کتاب جلب توجه کرد.

1- درواقع مدتها بود که در حل مشکلاتی مانند مشکلات کشور به این فکر می‌کردم که چون این مشکلات سیستمی هستند و هر کدام بر مشکلات دیگر تاثیر مثبت و منفی دارند، حل آنها بسیار سخت و عجیب و غریب است. موضوع مربوط به شبکه‌های بی‌مقیاس و اینکه عموما گره‌ها در عملکرد کلی شبکه تاثیر چندانی ندارند، در کتاب به ذهنم در این خصوص نظم بخشید. در شبکه اینترنت یا مغز، گره‌های مختلف مدام حذف و ایجاد می‌شوند ولی اینترنت یا مغز به کار خود ادامه می‌دهند. با اینحال گره‌هایی هم وجود دارند که به عنوان هاب عمل می‌کنند. این گره‌ها در صورت حذف، اختلال در عملکرد اینترنت یا مغز ایجاد می‌کنند. به همین روش مثال پیشگیری از بیماری ایدز جالب بود. کافی است فردی که به عنوان هاب بیشترین ارتباط را با دیگران دارد پیدا کنیم. با حذف آن فرد از چرخه‌ی بیماری، به جلوگیری از گسترش بیماری کمک شایانی کرده‌ایم. این موضوع را می‌توان در حل مشکلات کاری یا زندگی یا کشورداری نیز مد نظر قرار داد. بدین منظور لازم است شبکه‌ای فکر کنیم و به صورت دقیق ارتباط مابین مشکلات را ترسیم کنیم. سپس سعی کنیم مشکلاتی که به عنوان هاب وجود دارند را پیدا کرده و سعی کنیم آنها را حل کنیم. در این صورت می‌توان به حل سایر مشکلات نیز پرداخت.

2- اصطلاح «لبه آشوب» را برای حیات سازمانها در کتابهای مدیریت به کرّات شنیده‌ایم. اینکه این اصطلاح توسط «استوارت کافمن» یک زیست‌شناس نظری در دهه 1960 مطرح کرده است، جالب بود. کافمن ابتدا روی RBNها (شبکه تصادفی بولی) کار می‌کند و سپس استدلال می‌کند، برای اینکه اندام‌واره‌ای هم زنده باشد و هم باثبات، شبکه‌های ژنتیکی که RBN مدل آنهاست باید در رژیم «مایع» جالب توجهی باشند – نه خیلی خشک یا «یخزده» و نه خیلی آشوبناک یا «گازی». به بیان خود او «حیات بر لبه‌ی آشوب، هستی می‌یابد»

3- درنهایت نقل قولی از آندره ژید برایم جالب بود: «هیچ کس سرزمین‌های جدیدی کشف نمی‌کند، مگر بر خود روا دارد که منظره‌ی ساحل مدت‌ها از چشمش پنهان شود.»