در جاهای مختلف گفتهام که به نظرم مطالعه کتابهایی درباره موفقیت، مثل حمام گرفتن هستند. بیشتر حرفهای تکراری میزنند که بارها و بارها در جاهای مختلف دیدهایم، شنیدهایم و چه بسا وقتی پای سخنرانی خودمان برسد، ساعتی نیز درباره آن صحبت کنیم؛ ولی هر از چند گاهی مطالعه مجدد این تیپ کتابها، موجب تجدید قوا است. کیوساکی نیز همانند برایان تریسی و بسیاری دیگر معمولا کتابهای بازارپسند مینویسد ولی به نظرم در اینگونه کتابها نیز به همان دلیلی که آوردم، میتوان گفتههای ارزشمندی را یافت. پدر پولدار، پدر بیپول از این جهت کتابی متفاوت بود که تناقضها و تفاوتهای دو نوع تفکر را مقایسه میکرد. تفکری که از ترس و امنیت شغلی و پرداخت به موقع اقساط و … میگوید در مقابل تفکری که شهامت ریسک حساب شده دارد و…
1- به ظاهر این کتاب برای کسب ثروت نوشته شده است ولی نکات ذکر شده برای کسب هرگونه موفقیتی موثر میباشد و از این منظر میتواند برای همهی اقشار کارآمد باشد.
2- با وجودی که کتاب در سال 1997 نگاشته شده ولی مطالعه آن هنوز بوی تازگی میدهد و مشکلاتی که ذکر میشود، هنوز پابرجا است. جالب است که جامعه بشری امروز گرفتار دردهایی است که از سعدی و مولانا گرفته تا کیوساکی سالها قبل گفتهاند و احتمالا در آینده هم دیگران خواهند گفت.
3- بعضی وقتها به دوستانم که صرفا مطالعات و آموزش رشته تخصصی خاصی (پزشکی، الکترونیک، فناوری اطلاعات، عکاسی، پرستاری و …) را انجام میدهند، پیشنهاد میکنم که یادگیری فنون مدیریتی، کسب و کار، مالی و اجتماعی را در کنار تخصص خود به عنوان مکمل درنظر داشته باشند. (البته نه فقط به خاطر پول بلکه برای رسیدن به اهداف مختلفی که مدنظرشان دارند) برایم جالب بود یکی از مهمترین اصول کتاب همین بود و در سراسر کتاب توصیه میشد، کنار درسهای تخصصی، دروس مالی را نیز یاد بگیریم.
4- بعضی از جملات کتاب که برایم جالب بود را در ذیل ذکر میکنم. لطفا در هنگام مطالعه صرفا معنی ذکر شده در جمله را درنظر نگیرید. میتوانیم این جملات را در موضوعات مختلف، تفسیر و استفاده کنیم.
* هرگاه میشنوم کسی خطاب به من میگوید: «شما نمیتوانید این کار را در اینجا انجام دهید.» به آنان یادآور میشوم که شاید درستتر این باشد که بگوید: «من هنوز نمیدانم چگونه میتوان این کار را در اینجا انجام داد.»
* تئوری مدیریتی وحشتناک دیگری وجود دارد که میگوید: «کارمندان به سختی کار میکنند تا اخراج نشوند، و کارفرمایان به ایشان، تا آن اندازه پرداخت میکنند که کارشان را ترک نکنند.»
* دنیا پر از آدمهای بااستعداد فقیر است. غالب آنان یا فقیرند یا در تنگاناهای مالی دست و پا میزنند و یا کمتر از مقداری که در توانشان است پول در میآورند. … همهی آنان، روی بالابردن تخصصشان به منظور ساختن یک همبرگر بهتر تلاش میورزند، به عوض اینکه بر بهتر کردن مهارتهای فروش و عرضهی آن، تلاش کنند. شاید مک دونالد، بهترین سازندهی همبرگر نبوده باشد، اما در فروش، عرضه و تحویل یک همبرگر معمولی، با رعایت اصول اولیه آن، بهترین بود.
* غلبه بر ترسِ ناشی از ضرر مالی. به عمرم کسی را ندیدهام که دوست داشته باشد پول از دست بدهد. و در تمام این سالهایی که پشت سر گذاشتهام، هرگز با متمولی ملاقات نکردهام که در زندگیاش حداقل یک بار پول از دست نداده باشد. اما در مقابل، مردم بیپول بسیاری را دیدهام که هرگز در زندگی، یک سکهی دهسنتی هم از دست ندادهاند …
* برای بیشتر مردم، علت عدم برد مالی در زندگی، این است که درنظرشان اندوه ناشی از ضرر مالی، از شادی به پول رسیدن، بزرگتر است. گفتهی دیگری در میان تگزاسیها رایج است که میگوید: «همهی مردم دوست دارند به بهشت بروند، اما هیچکس دلش نمیخواهد بمیرد.» … بنابراین هیچگاه به بهشت نخواهند رفت.
فراتر از پدر پولدار و پدر بی پول را توصیه می کنم ببینید
کتاب جایگاه رزق انسانی در هستی
اصغر طاهرزاده
سپاسگزارم . کتابی که معرفی کردی در فهرست مطالعه قرار گرفت 🙂