یک امکان بسیار خوب Fastdic

یکی از نیازها برای مطالعه کتاب یا مطلب به زبان انگلیسی، رجوع به دیکشنری است. برای مطالعه در تبلت و موبایل، از سیستم‌عاملهای اندروید خبر ندارم ولی در ios دو روش وجود داشت. 1- از دیکشنری پیش‌فرض انگلیسی به انگلیسی همزمان با مطالعه متن و با دسترسی سریع و راحت می‌شود استفاده کرد. 2- کلمه انگلیسی را باید کپی می‌کردیم، به اپ دیکشنری انگلیسی به فارسی مراجعه می‌کردیم، ترجمه را می‌دیدیم و دوباره به اپ کتابخوان مراجعه می‌کردیم.

اپ Fastdic روشی برای دسترسی سریع به ترجمه کلمه هنگام مطالعه متن ارائه می‌دهد که می‌توان با پرداخت حق اشتراک سالانه 150 هزار تومان از آن استفاده کرد. دراین‌صورت حتی درصورت نیاز می‌توان جمله یا پاراگراف را هم select کرد و با دو کلیک، بدون خروج از کتابخوان ترجمه پاراگراف را هم مشاهده کرد که البته همانند تمام ترجمه‌های ماشینی با خطاهایی هم مواجه هست ولی برای فهم محتوا بسیار عالی است.

از وجود این امکان و تسهیل‌گری خبر نداشتم تا اینکه اخیرا از آن استفاده می‌کنم و به شدت مطالعه متون انگلیسی رو برایم راحت‌تر کرده و سرعت رو افزایش داده است. اینجا نوشتم شاید شما هم لازم داشته باشید و از امکاناتش استفاده کنید.

 

 

معرفی کتاب: عادتهای اتمی

در حوزه‌هایی مانند موفقیت، عادتها، مدیریت زمان، تمرکز و روابط اجتماعی، کتابهایی وجود دارند که بیشتر به تکنیکها می‌پردازند و از ذکر دلیل این تکنیکها پرهیز می‌کنند. گاهی این کتابها به کتابهای بازاری یا زرد معروف می‌شوند. (مانند کتابهای برایان تریسی) برخی از کتابها نیز وجود دارند که عمدتا به فلسفه‌ی موضوعات می‌پردازند و فرصتی برای بیان تکنیکها وجود ندارد. (مانند کتاب هوش هیجانی) معمولا نیز اینطور است که کتابهای تکنیکال، نکات نهایی و کاربردی چندین فصل از چندین کتاب را در یک کتاب خلاصه کرده‌اند و به نظرم حتی به عنوان جمع‌بندی و یکپارچه‌سازی مطالب چندین کتاب از چندین مبحث علمی جداگانه، لازم هستند و فواید زیادی دارند که جای بحث آن در اینجا نیست.

اگر قبل از مطالعه‌ی کتابهای دسته‌ی اول (تکنیکال)، کتابهای دسته‌ی دوم (بنیادین) را مطالعه کرده باشیم، با درک بهتر دلیل وجودی آن تکنیکها، باورهایی نیز درخصوص تاثیر آنها بوجود می‌آید که اثربخشی‌شان را دوچندان می‌کند. همچنین درک بهتر آن باعث می‌شود فراموشی استفاده از تکنیکها نیز کمتر شود؛ چرا که بسیاری اوقات صرف مطالعه سلسله‌وار یک سری روش، بدون دانستن چرایی آن، شاید اثر چندانی نداشته باشد.

عادتهای اتمی

کتاب «عادتهای اتمی»، نوشته جیمز کلیر، کتابی بسیار خوب درباره عادتها است که تلاش کرده هر دو بخش فلسفه‌ی وجودی و تکنیکها را با هم پوشش دهد. گرچه این تلاش در بسیاری از مواقع منجر به خلاصه‌شدن هر دو بخش و ابتر ماندن آن شده است؛ اما می‌تواند برای کسانی که تمایل دارند به جای مطالعه‌ی چند کتاب، یک کتاب درباره‌ی تغییر و تثبیت عادتها مطالعه کنند، بسیار مفید باشد. با اینحال این را نیز درنظر داشته باشیم که برای فهم و رسوب بهتر مطالب گفته شده در کتاب «عادتهای اتمی» بهتر است مطالعات بنیادین دیگری نیز درباره محورهای گفته شده در کتاب داشته باشیم. این کتاب با ترجمه روان «هوشمند دهقان» توسط انشارات هورمزد منتشر شده است.

معرفی کتاب: چهار میثاق

مدت زیادی بود که کتاب «چهار میثاق» را در فهرست مطالعاتی‌ام قرار داده بودم ولی هیچگاه به سراغش نمی‌رفتم. حتی حس جالبی هم نسبت به آن نداشتم. هنگام گشت و گذار در اینستاگرام، مشاهده کردم که یکی از دوستانم آن را معرفی کرده است. نگاهی به کپشن که از کوتاهی و روانی آن گفته بود، این حسم را که نیاز به مطالعه کتاب کوتاهی برای تنوع داشتم، برانگیخت تا مطالعه‌ی آن را شروع کنم. و چه خوب شد که آن را مطالعه کردم.

چهار میثاق

1- نویسنده با مقدمه‌ای توجه‌مان را به این نکته جلب می‌کند که لازم است با خودمان میثاقهایی ببندیم تا از برخی از بندهایی که ما را اسیر کرده است رهایی یابیم. سپس چهار عهد را ذکر می‌کند و توضیح می‌دهد: «با کلام خود گناه نکنید»، «هیچ چیز را به خود نگیرید»، «تصورات باطل نکنید» و «همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید». در انتها نیز نکاتی را ذکر می‌کند برای اینکه مخاطبش انگیزه بگیرد تا علاوه بر عمل به این چهار میثاق، میثاقهای دیگری را نیز با خود ببندد تا بهتر زندگی کند.

2- بسیاری از مطالب گفته شده در کتاب را در آموزه‌های دینی و اسلامی هم داریم. توصیفات کتاب درباره فواید غیبت نکردن، دروغ نگفتن و … مثالهایی از این دست می‌باشد. نکته‌ای که درباره‌ی مرگ در اواخر کتاب نوشته شده است: «فرشته مرگ به ما می‌آموزد که هر روز طوری زندگی کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست. انگار که فردایی نخواهد بود. ما می‌توانیم هر روز را با این جمله آغاز کنیم: من بیدار شده‌ام و خورشید را می‌بینم»، حدیث «‌اِعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً» را برایم یادآوری کرد.

3- بخشی از ماجرای در آغوش کشیدن فرشته‌ی مرگ، روزهای آخر زندگی «رندی پاش» در کتاب «آخرین سخنرانی»، و نیز «پال کالانیتی» در کتاب «آن هنگام که نفس هوا می‌شود» را یادآوری می‌کند. اگر بدانیم فقط یک هفته برای زندگی فرصت داریم، چه می‌کنیم؟

4- «ترس» چیز عجیبی است. اولین بار یکی از دوستانم توجه من را به این واژه جلب کرد؛ به طوری که مجبور شدم کتاب «فلسفه ترس» را مطالعه کنم. حالا در گوشه گوشه‌ی کتاب «چهار میثاق» نیز همانند اشارات همان دوستم به «ترس» بسیاری از مشکلاتمان را ناشی از ترس می‌بینیم. ترس از اینکه دیگران ما را چگونه قضاوت می‌کنند یا ترس از از دست دادن احساسات عاطفی دیگران نسبت به خودمان، موجب رنج بشر می‌شوند. خشم، نفرت، غم، حسادت و خیانت را باعث می‌شود. ترس وقتی خیلی زیاد باشد، ذهن منطقی از کار می‌افتد. پیشنهاد می‌کنم پس از مطالعه‌ی این کتاب، حتما «ترس» را بیشتر بشناسید. مطالعه «چهار میثاق» را به «مهرطلبانی» که می‌خواهند با این مشکل مقابله کنند نیز پیشنهد می‌دهم.

5- از متن کتاب: «توقع نداشته باشید که همیشه بتوانید معصومانه از کلام استفاده کنید. عادات روزمره شما بسیار قوی هستند و در ذهنتان ریشه دارند. اما می‌توانید نهایت تلاشتان را بکنید. توقع نداشته باشید که بتوانید هیچ چیز را به خود نگیرید؛ فقط بیشترین تلاشتان را بکنید. توقع نداشته باشید که هرگز تصورات باطل نکنید، اما بی‌شک می‌توانید نهایت تلاشتان را بکنید.»

«چهار میثاق» به خوبی از نهایت تلاش را انجام دادن برای تغییر عادت صحبت می‌کند. (یادآوری کتاب خلق رفتارهای ماندگار) حتی در قسمتی به درستی از لزوم توجه به مسیر به جای پاداش نهایی سخن می‌گوید. یا در قسمتی به لزوم تغییرات کوچک ولی مداوم به جای تغییرات بزرگ اشاره می‌کند. و نیز از ضرورت جایگزین کردن عادتهای مثبت به جای عادتهای منفی سخن می‌راند. خلاصه‌هایی از نکات کاربردی درباره تغییر عادتها را در کتاب می‌بینیم. شرح تفصیلی آنها را در کتابهای «قدرت عادت» و «عادتهای اتمی» می‌توانید مطالعه کنید.

6- مباحثی همچون «عمل کردن» به جای «پروراندن افکار بزرگ» لزوم حرکت کردن و مقابله با کمال‌طلبی را یادآوری می‌کند. حتی در کتاب، به طور مختصر برای گفتن «نه» نیز آماده می‌شویم.

7- میثاق سوم درباره‌ی این که «تصوات باطل نکنید» به تفصیل در کتاب مورد بحث قرار گرفته است. می‌خواهم از زاویه‌ای دیگر نیز به این موضوع اشاره کنم. نکاتی که «دنیل کانمن» در کتاب «تفکر سریع و کند» و «جاناتان گاتشال» در کتاب «حیوان قصه‌گو» از ذهن داستان‌ساز و قصه‌گوی انسان می‌گویند. اینکه ذهن ما دوست دارد کمترین انرژی را مصرف کند و به جای کندوکاو مسئله، ادامه‌ی ماجرا را به صورت ناخودآگاه و فوری با داستانی تکمیل کند تا تصوراتی را برای خودمان داشته باشیم. تصوراتی که در بسیاری از مواقع از اشتباه بودن آن باخبر می‌شویم ولی باز هم ذهن دست از داستان‌سرایی برنمی‌دارد.

8- قسمتهایی از کتاب نیز موضوع زیستن به صورت «رواقی‌گری» را در ذهن تداعی می‌کند.

9- ترجمه‌ی خوب خانم «دل‌آرا قهرمان» به مطالعه روان کتاب و بالطبع درک بهتر آن کمک شایانی کرده است.

جملاتی از کتاب: تاریخ فلسفه

در ذیل جملاتی از کتاب تاریخ فلسفه نوشته ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خوئی را که برای خودم هایلایت کرده بودم، به اشتراک می‌گذارم.

برتراند راسل: صفت بارز مرد کم هوش آن است که عقاید را زود و به طور مطلق می پذیرد ولی عالم دیر معتقد می شود و گفتارش با قید و حد و شرط توام است.

کروچه: تاریخ عبارت از آن است که از میان دروغهای متعدد، دروغی را که بیش از همه به حقیقت شبیه است برگزینند.

نیچه: مثل اعلای نجابت و آخرین حد مرد برتر آن است که هدفی بجوید که بر دیگران و حتی مخصوصا بر خویشتن درشت و سخت باشد. مقصدی بخواهد که به خاطر آن هر چه از دستش برآید بکند.

– نیچه: پس از مولد نیک و تربیت صحیح، آخرین عامل پیدا آورنده‌ی مرد برتر، یک مدرسه سخت و جدی است. در این مدرسه تکمیل نفس باید امر مسلمی باشد و جایزه و انعام نخواهد. در آنجا باید آسایش کم و مسئولیت زیاد باشد. در آنجا باید جسم عادت کند تا بدون ناله و شکوه تحمل رنج کند. باید اراده اطاعت و فرماندهی را یاد بگیرد نه آزادی سرسری، نه اغماض و آزادی که مایه ضعف روح و جسم گردد. در این مدرسه باید یاد بگیرند تا از ته دل بخندند. مقاله فلاسفه را باید از روی استعدادشان بخنده سنجید. آنکه به الاترین نقطه کوه می‌رسد به تراژدیها می‌خندد. در تربیت مرد برتر نباید تلخی و مرارت غیراخلاقی وجود داشته باشد، اراده را باید تمرین و ریاضت داد ولی نه اینکه گوشت و جسد را محکوم کرد.

سپنسر: یک کلمه‌ی نابهنگام، مانند آنچه کئوپاترا گفت و یا یک تلگراف تحریف‌شده به امس و یا یک باد در سالامیس ممکن است نتایج بیشماری در تاریخ بار آورد. … آخر از همه قانون «تعادل» به طور ناگزیر فرا می‌رسد. هر حرکتی بر اثر مقاومت، دیر یا زود، به انتها می‌رسد. هر نوسان موزون به تدریج سرعت و وسعت خود را از دست می‌دهد (مگر آنکه از خارج دوباره نیرویی وارد شود). مدار سیارات کمتر و کوچکتر می‌گردد، پس از قرنها گرمی تابش خورشید رو به کاهش می‌رود. اصطکاک و تماس امواج جزر و مد حرکت وضعی زمین را کندتر می‌سازند. کره زمین با میلیونها جنبش و حرکت که بر روی آن است و با میلیونها شکل حیات منبسط و متزاید، روزی بطئی‌تر حرکت خواهد کرد؛ خونها با حرارت و سرعت کمتر در رگهای خشک جریان خواهد داشت؛ دیگر شتاب نخواهیم کرد و مانند اقوام کهن بهشت را جای راحت و سکوت و سکون خواهیم دانست و در آرزوی نیروانا خواهیم بود.

(جمله ی اول یکی از اصول مهم تئوری آشوب و نیز تفکر سیستمی است به نام اثر پروانه ای یا اصل تاخیر – ادامه ی پاراگراف هم اصل بازگشت به میانگین که یکی از مباحث کتاب تفکر کند و سریع دنیل کانمن را تشکیل می دهد برایم یادآور شد.)

 

تاریخ فلسفه

– در 1850 نظریه تطور بر همه‌جا حاکم بود. سپنسر، مدتی پیش از داروین مسائله را در رساله‌ای به نام «فرضیه تکامل» 1852 و در کتاب «اصول روانشناسی» 1855 بیان کرده بود. در 1858 داروین و والاس تتبعات مشهور خود را در انجمن لینه قرائت کردند و در 1851 بنیان دنیای کهن، همچنانکه کشیشان فکر می‌کردند، با انتشار «اصل انواع» فرو ریخت. این کتاب شامل یک نظریه مشروح و کاملا مستند درباره طرز تحول «از راه انتخاب طبیعی یا بقای اصلح در تنازع برای بقا» بود نه نظریه‌ای مبهم از تحول انواع عالی از سافل. … در هر دوره‌ای افکار حاکم بر عصر محصول جزء جزء مردمی بود که کم‌وبیش در گمنامی می‌زیستند، ولی این عقاید و افکار منتسب به کسانی شد که آن را روشن کردند و متوافق ساختند. همچنانکه دنیای جدید به نام آمریگو وسپوچی نامیده شد زیرا او نخستین کسی بود که نقشه‌ی آن را ترسیم کرد. هربیت سپنسر وسپوچی عصر داروین و تا اندازه‌ای کلمبوس آن هم بود.

ولتر: من یک کلمه از آنچه تو می‌گویی قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد.

– مثل لاتینی می‌گوید: Scripta manent, verba volant – نوشته‌ها می‌ماند و گفته‌ها می‌پرد.

– او (سپینوسزا) معتقد است که خیلی به راحتی می‌توان کینه را با محبت زایل ساخت تا کینه را با کینه‌ای دیگر، شاید برای اینکه این دو خیلی به هم نزدیکند. زیرا کینه با احساس کینه‌ی متقابل شدیدتر می‌شود؛ در حالی که «اگر کسی شخص دیگری را دشمن بدارد و حس کند که او به وی محبت می‌ورزد، در میان دو عاطفه‌ی مخالف حب و بغض گیر خواهد کرد.» از این جهت (چنانکه سپینوزا با خوش‌بینی معتقد است) محبت تولید محبت می کند تا آنجا که کینه ضعیف می‌گردد و از میان می‌رود. کینه‌ نشانه‌ی ضعف و وحشت ماست. ما اگر مطمئن باشیم که بر دشمنی غالب خواهیم شد، به او کینه نخواهیم ورزید. «آنکه می‌خواهد کینه را با کینه‌ی متقابل جواب گوید، در بدبختی خواهد زیست ولی آنکه کوشش می‌کند تا کینه را با عشق و محبت از میان ببرد، با اطمینان و لذت مبارزه می‌کند. او می‌تواند با یک یا چند تن مبارزه کند و به مساعدت بخت و اقبال احتیاجی ندارد و آنکه مغلوب او می‌شوند، با خوشی و لذت تسلیم او می‌گردند.»

چند جمله از پوپر

– پاسخ درست به پرسش «چگونه می‌توانیم امید به کشف و رفع خطا داشته باشیم؟» به عقیده‌ی من این است: «با نقد نظریه‌ها یا فرضیه‌های دیگران و -اگر ما خود نیز داشته باشیم- با نقد نظریه‌ها یا فرضیه‌های خویش» (کار دوم بسیار مطلوب است اما گریزناپذیر نیست زیرا اگر ما موفق به نقد نظریه‌های خود نشویم کسان دیگری پیدا خواهند شد که به جای ما اینکار را انجام دهند.)
– اگر شما به مسئله‌ای که من کوشیده‌ام راه‌حلی موقتی برای آن بیابم علاقه دارید، می‌توانید با انتقادی هر چه شدیدتر از کار من، آن را دنبال کنید؛ و اگر موفق شدید به آزمونی تجربی دست یابید که به عقیده شما، بتواند نظریه من را رد کند، با کمال میل و با تمام توان خود در اقدام برای رد نظریه‌ام شرکت می‌کنم.
– اهمیت هر کشفی در ظرفیت آن برای اصلاح نظریه‌های قبلی ما است.
– راه حل هر مسئله، خود موجب پیدایش مسائل جدید می‌شود که آنها نیز باید حل شوند. اهمیت قضیه مربوط به مسئله نخست و جسارت‌آمیز بودن راه‌حل پیشنهادی نیست. هر چه بیشتر درباره جهان بیاموزیم، و هر چه این آموخته‌ها ژرف‌تر باشد، شناخت ما از آنچه نمی‌دانیم، شناخت نادانی ما بیشتر شکل می‌گیرد و دقت و وضوح آن بیشتر می‌شود. درواقع سرچشمه بزرگ نادانی در این است که شناخت ما قطعا پایانی دارد و حال آنکه نادانی ما الزاما بی‌پایان است.
– به جاست از یاد نبریم که اگر دانایی‌های کوچک گوناگونی که داریم ما را بسیار متمایز از هم می‌کند اما همه در نادانیِ بی‌پایانِ خود برابریم.
– اگر بدینسان دریافتیم که در سراسر پهنه شناخت، تا دورترین نقطه‌ای که شناخت می‌تواند در ناشناخته‌ها پیش رود هیچ اقتداری مصون از انتقاد نیست، آنگاه خواهیم توانست به دور از خطر، این اندیشه را بپذیریم که حقیقت، اقتدار انسان را تعالی می‌دهد و این یک ضرورت است زیرا اگر چنین نیندیشیم، نه ضابطه‌های عینی پژوهش، نه نقد فرضیه‌ها، نه تلاش در راه کندوکاو ناشناخته‌ها، نه جست‌وجوی دانایی، هیچ‌یک وجود نخواهند داشت.

(منبع: کتاب سرچشمه های دانایی و نادانی، کارل پوپر، ترجمه عباس باقری، انتشارات نی)

سرچشمه های دانایی و نادانی

فیدلی، یک نرم افزار دوست داشتنی

نرم‌افزار دوست‌داشتنی فیدلی، یکی دیگه از اپهایی هست که معمولا استفاده می‌کنم. چقدر براتون پیش اومده که دلتون میخواد مطالب یک سایت یا وبلاگ رو دنبال کنید و مجبورید هر روز به اون سایت سر بزنید؟ قدیم‌ها امکان خوبی رو اغلب سایتها داشتند به نام «فید»، «آر‌اس‌اس»یا «خوراک» که اونها رو به نرم‌افزار یا اپهایی که به «فیدریدر» یا «آر‌اس‌اس ریدر» معروف هستند (معروفترینشون هم گوگل ریدر بود) میدادیم و تمام مطالب سایتهای مختلف دلخواهمون رو میتونستیم یکجا در اون اپ ببینیم. بعد از غیرفعال کردن این سرویس توسط گوگل، علیرغم اینکه کاربران «گوگل‌ریدر» به دیگر نرم‌افزارها مهاجرت کردن، عملا بازار این ریدرها کساد شد و سایتها هم کم کم امکان آر‌اس‌اس رو در طراحی‌های جدیدشون حذف کردند.اما هنوز هستند بسیاری از سایتها که لینک آر‌اس‌اس بهمون میدن و میتونیم مطالب جدید همه‌ی اونها رو یکجا مثلا در «فیدلی» دنبال کنیم. (امکان دسترسی وب هم دارد)
پی‌نوشت: با وجود ساده بودن امکان ایجاد این لینک برای توسعه‌دهنده‌ها، و ازطرف دیگه کم شدن ارائه اونها، به نظرم صاحبان سایتها باید برای بیشتر دیده شدن محتواشون و هم ارائه تجربه‌ی خوشایند به مشتری، ازچنین ابزارهایی استفاده بیشتری ببرند.

نرم افزاری برای یادگیری زبان

memrise، بهترین اپ موبایلی که برای یادگیری لغات انگلیسی دیدم و استفاده می‌کنم. درواقع یک نوع فلش کارت هست با تعداد بسیار زیاد بانک لغات که توسط کاربران تنظیم و به اشتراک‌گذاری می‌شوند. لغات کتابهای مهم از قبیل ۵۰۴، ۶۰۱، ۱۱۰۰، لغات ضروری تافل، مهارتهای لغت آکسفورد و … هم که حتما وجود داره.
پیشنهاد: همزمان با استفاده از فلش کارت برای به خاطر سپردن لغت، کتاب مرتبط رو هم با فاصله زمانی چند ساعت مطالعه کنید تا همان واژه رو در جمله با کاربردش یاد بگیرید. موفق باشید.

خلق رفتارهای ماندگار

چقدر حواسمان به فعالیتهای روزانه‌مان هست؟ چگونه عادات خود را تغییر می‌دهیم، کنترل و تثبیت می‌کنیم؟ آیا برای خودمان پرسشهای روزانه‌ای طراحی کرده‌ایم که روند تغییر دلخواهمان را بسنجیم؟
جدول حاضر، پرسشهایی است که «مارشال گلدسمیث» نویسنده کتاب «خلق رفتارهای ماندگار» برای خودش طراحی کرده است و هر روز از صفر تا ده به وضعیت خود نمره می‌دهد. او می‌نویسد این پرسش‌ها با توجه به اولویت‌ها و تغییرات حاصل شده، به دفعات پس و پیش می‌شوند.
پی‌نوشت: ابتدای همه‌ی پرسشها، عبارت «آیا همه‌ی تلاشم را کردم که» وجود دارد تا آنها را به پرسشهای فعال تبدیل کند.

مزه مزه کردن کتاب

«کتاب [رساله اخلاق اسپینوزا] را یکباره مخوان، بلکه به تدریج و در جلسات متعدد مطالعه کن، پس از آن که تمام کردی، برای فهمِ آن، مطالعه‌ی آن را از سر بگیر. بعد برخی از شروح آن را مطالعه نما؛ مانند spinoza تالیف پولوک و «تحقیق درباره سپینوزا» اثر مارتینو و بهتر آن است که هر دو را بخوانی. پس از آن بالاخره دوباره کتاب اخلاق را بخوان که در این صورت آن را کتاب جدیدی خواهی یافت. پس از آنکه دوباره آن را به آخر رساندی تا ابد شیفته و دلباخته‌ی فلسفه خواهی بود.» (تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خوئی، ص141)

تخصصی درباره اسپینوزا و فلسفه ندارم. روش پیشنهادی ویل دورانت برای مطالعه عالی است. چه بسیار کتابهایی وجود دارند (بویژه کلاسیک، پایه و منابع از  کتابهای حوزه‌های الهیات، ادبیات و مدیریت گرفته تا فلسفه و ریاضیات) که می‌بایست مزه مزه شوند و چندین بار با تفاسیر مختلف خوانده شوند.

در حقیقت عشق

«به حُسن – که مطلوب همه است – دشوار می‌توان رسیدن، زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود الّا به واسطه‌ی عشق. و عشق هرکسی را به خود راه ندهد و به همه جا مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید. و اگر وقتی نشانِ کسی یابد که مستحقِّ آن سعادت بُوَد، حُزن را بفرستد – که وکیلِ در است – تا خانه پاک کند. … و آن‌گه، عشق باید پیرامُنِ خانه بگردد و تماشای همه بکند و در حُجره‌ی دل فرود آید: بعضی را خراب کند و بعضی را عمارت کند و کار از آن شیوه‌ی اوّل بگردانَد و روزی چند در این شغل به سر بَرَد، پس قصدِ درگاهِ حُسن کند. و چون معلوم شد که عشق است که طالب را به مطلوب می‌رسانَد، جَهد باید کردن که خود را مُستعدِّ آن گردانَد که عشق را بداند و منازل و مراتبِ عاشقان بشناسد و خود را به عشق تسلیم کند و بعد از آن، عجایب بیند.»

(فی حقیقت عشق، قصه‌های شیخ اشراق، شهاب‌الدین یحیای سهروردی، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی)

همیشه شنیده‌ایم که اگر می‌خواهید موفق شوید، عاشق فعالیتی باشید که انجام می‌دهید. به عنوان مثال عاشق کار باشید، عاشق مطالعه باشید، عاشق رشته تخصصی خودتان (هنر، ورزش، زبان خارجه، هر کدام از رشته‌های دانشگاهی و …) باشید. پس از آن است که سختیِ راه شروع می‌شود. نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود. بارها ناامیدی و خستگی سر راه انسان قرار می‌گیرد. بعضی را خراب می‌کند و بعضی را آباد. درنهایت، پیروزی خود را نشان می‌دهد. پس حالا که عشق و علاقه به امور، ما را به موفقیت می‌رساند، تلاش باید کرد که خود را مستعد آن گردانیم.