امیدوارم شما اینطور نباشید ولی امروزه تعداد زیادی هستند که وقتی میخواهند کاری را انجام بدهند، بعد از چند دقیقه بدون دلیل موبایل خود را چک میکنند، بدون دلیل ایمیل خود را چک میکنند، بدون دلیل به سایتهای اینترنتی مراجعه میکنند انگار منتظر خبری هستند درحالی که قرار نیست خبری اتفاق بیفتد. روز به روز مقدار زمانی که روی کاری تمرکز میکنیم و بدون وقفه انجام میدهیم کمتر میشود. به هر بهانهای از پشت میز بلند میشویم یا حواسمان را به چیز دیگری تخصیص میدهیم. نیکلاس کار به خوبی در کتاب خودش «اینترنت با مغز ما چه میکند؟» به این موضوع و اثرات آن میپردازد.
1- در اولین صفحات کتاب، نوشتار آقای خشایار دیهمی درخصوص انتشار کتابهای فلسفی خاصی تحت عنوان مجموعه تجربه و هنر زندگی، به خواننده کتاب اعلام میکند که با کتابی فلسفی نه از نوع انتزاعی و نظری؛ بلکه کاربردی در زندگی مواجه است. اولین کتابی که از این مجموعه خواندم خوب از آب درآمد و البته ترجمهی روان، زیبا و دقیقی هم داشت.
2- شاید خوانندهی کتاب در نگاه کلی و مقایسه دائمی تفکر سطحی در اینترنت و تفکر عمیق توسط «کار»، در ابتدا تصور کند با جنگ میان کتابهای کاغذی در مقابل کتابهای الکترونیکی و اینترنت مواجه است. ولی نویسنده به زودی نگرانیهایش را بروز میدهد. وی نگران احمق شدن انسانها است و نیز نگران هوش مصنوعی که روز به روز در حال پیشروی است تا جای ذهن انسان را بگیرد. نگرانی که در جای جای کتاب با ذکر مثالی از HAL (شخصیت ماشینی فیلم ادیسه 2001) خودش را بروز میدهد؛ علیرغم اینکه مینویسد:
«با توجه به اینکه ما هنوز با تجزیه سیستم مغز فاصله زیادی داریم، و اطلاعاتمان درباره اینکه چطور سطوح آن کنش و واکنش دارند بسیار اندک است، اختراع یک ذهن مصنوعی همچنان برای نسلهای بعد –اگر نه تا ابد- در حد یک رویا باقی خواهد ماند.»
3- نویسنده در اواخر کتاب موضوع دیگری را نیز بیان میکند که دست کمی از عدم تمرکز و از دست دادن تفکر عمیق به دلیل نداشتن ذهن آرام ندارد. شاید نگرانی وی با وجودی که معتقد است ذهن مصنوعی به این زودی ساخته نمیشود، از همینجا سرچشمه میگیرد:
«فقط تفکر عمیق نیست که مستلزم ذهنی آرام و هشیار است، بلکه همدلی و احساس نیز مستلزم چنین ذهنی است. … هر قدر ما بیشتر حواسمان پرت شود، کمتر قادر به تجربه ظریفترین و انسانیترین شکلهای همدلی، احساس و عواطف دیگر هستیم. آنچه نهایتا اهمیت دارد این نیست که ما تبدیل به چیز دیگری میشویم، بلکه این است که ما تبدیل به چه میشویم.» و در جای دیگر مینویسد: «آنچه فیلم ادیسه فضایی را این قدر تلخ و گزنده و عجیب میکند، پاسخ عاطفی رایانه به واسازی ذهن اوست: ناامیدی او وقتی که مدارهایش یکی پس از دیگری خاموش میشوند، التماس و درخواستهای کودکانهاش از فضانورد – «میتوانم حسش کنم، میتوانم حسش کنم. میترسم»- و بازگشت نهایی او به چیزی که آن را فقط میتوان معصومیت نامید. فوران احساسات HAL در تضاد با بیعاطفگی شخصیتهای انسانی در فیلم است. شخصیتهای که کارهایشان را با کارآیی تقریبا روباتمانندی انجام میدهند. انگار که افکار و اعمالشان را از پیش برایشان نوشتهاند، انگار که مراحل یک الگوریتم را یکی یکی دنبال میکنند. در جهان ادیسهی فضایی، مردم چنان ماشینی شدهاند که ماشین، انسانیترین شخصیت داستان میشود. این جوهرهی پیشگویی شوم کوبریک است: وقتی به ماشین متوسل میشویم تا واسطهی درک و فهم ما از جهان شود، این هوش خود ماست که با تبدیل شدن به هوش مصنوعی تخت و یکبعدی میشود.»
این قسمت من را یاد دیالوگ انتهای فیلم بن هور 2016 انداخت. زمانی که تمامی تماشاچیان سیرک روم شاهد مبارزه جودا با برادرش بودند. جودا برادر خودش را شکست میدهد. مردم یکصدا با شوق و هیجان جودا را تشویق و شادی میکنند. پیرمرد سیاهپوست به امپراتور میگوید: «تسلیت برای باخت شما». امپراتور با حالتی که یعنی من به هدف خودم رسیدم به مردم اشاره می کند و می گوید: «باخت؟ نگاهشون کن. اون ها خون میخوان. الان همه رومی هستن»
پ.ن: یک ویدئوی زیبا و خلاصه از آنچه در این کتاب می خوانید:
2 دیدگاه برای “اینترنت با مغز ما چه می کند؟”