با علی دهباشی از طریق مجلهی بخارا و سایت مجله آشنا شدم. همت والا و تلاش او در فعالیتهای گستردهی فرهنگی که گوشهای از آن، چاپ کتابهای متعدد و برنامههای شبهای بخارا است، ستودنی و آموزنده است. اخیرا هم نخستین شمارهی «صدای بخارا»، در فضای مجازی منتشر شده است که شنیدن آن برایم بسیار لذتبخش بود. محتوا و چینش مناسب آنها، و نیز استفادهی بجا از موسیقیهای متعدد در این فایل شنیداری، نشان از زحمات و دلسوزی تیم تهیهکننده دارد. درصورتی که تمایل داشته باشید این این نسخه را بشنوید، میتوانید به کانال تلگرام یا اینستاگرام بخارا مراجعه کنید و برای لحظاتی از دغدغههای روزمره فاصله بگیرید.
شهروند و مافیا
این روزها مسابقهی جذاب و دیدنی «شهروند و مافیا» از شبکهی سلامت صدا و سیما در حال پخش میباشد. جذابیت آن در حدی است که بسیاری از جوانان در کافهها و دورهمیهای خانوادگی، دو تیم شهروند و مافیا را تشکیل داده و به بازی میپردازند. این تاثیرگذاری، یادآور بازی پانتومیم است؛ با این تفاوت که پانتومیم را میتوان در جمعهای کوچکتر خانواده و بدون ابزار خاصی بازی کرد.
ضمن ارج نهادن بر زحمات تهیهکنندگان این مسابقه که از معدود مسابقات موفق است، سعی میشود به نکات مثبت و منفی آن پرداخته تا هم راستا با تلاش دستاندرکاران مسابقه در زمینهی ترویج گفتگو، باب نقد و گفتگویی در مورد اثرات این گونه مسابقات در اجتماع باز شود.
خلاصهی بازی بدین شرح است که هر یک از بازیکنان، یا از شهروندان هستند یا از افراد مافیا. شهروندان تا آخر بازی یکدیگر را نمیشناسند ولی شب اول، اعضای مافیا با یکدیگر آشنا میشوند. شهروندان میبایست با گفتگو و از روی دفاعیهها، پشتیبانیها و رفتار بازیکنان، مافیا را تشخیص داده و از شهر بیرون کنند. برای اینکار به افرادی که مشکوک هستند اتهام زده، وی با اکثریت آرا به مرحله دفاع کردن از خود میرسد و پس از آن دربارهی بیرون کردن یا بیرون نکردن وی از شهر، تصمیمگیری میشود. سپس شب میشود و گروه مافیا بسته به اینکه آن فرد عضو آنها بوده یا نبوده باشد، به ترتیب، اقدام به مذاکره و عضوگیری از میان شهروندان یا کشتن آنان مینماید. بدین صورت صبح که میشود حتی اگر مطمئن بودیم که یکی از شرکتکنندهها روز قبل شهروند بوده، ممکن است الان عضو مافیا باشد و دوباره سوءظن به یکدیگر (که برطرف نشده بود)، دوچندان میشود.
از جمله نکات مثبت این مسابقه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
– بازی به صورت تیمی انجام میشود. اعضای دو گروه شهروند و مافیا به طور مستقل با یکدیگر متحد شده و شهروندان سعی میکنند مافیای بدجنس و خلافکار را از شهر بیرون کنند. در این صورت، ترویج کار گروهی برای رسیدن به یک هدف مشترک ازجمله نتایجی است که میتواند به طور غیرمستقیم حاصل شود.
– درباره آموزش امنیت فناوری اطلاعات و جلوگیری از هک میگویند، کارشناسان امنیت ابتدا باید هک را یاد بگیرند تا بتوانند با آن مقابله کنند. از این منظر، مخاطبان بایستی ابتدا استدلالها و کلکها را یاد بگیرند تا بتوانند از خود دفاع کنند.
– مافیای بازی تلاش میکند از اشتباهات شهروندان استفاده کرده تا رأی دیگران را علیه آن شهروند جمعآوری و او را به عنوان مافیا از شهر بیرون نماید. شهروندان از اینکه در رأی دادن اشتباه میکنند پشیمان میشوند و همانگونه که مجری مسابقه اعلام میکند میآموزند تا در انتخابهایشان دقت بیشتری داشته باشند.
– در انتهای مسابقه، بازیکنان با هم شادمانی میکنند و دست یکدیگر را میفشرند. معمولا بحثهای جذابی دربارهی تصمیمهای درست و اشتباه و حدس و گمانهای داخل بازی انجام میشود. این موضوع میتواند باعث افزایش صمیمیت و یکپارچگی باشد. ضمنا هر کدام از شرکتکنندگان وادار میشوند به صورت فردی دربارهی اثرات تصمیم خود در رسیدن به هدف نهایی تیم خود فکر کنند.
– آموزش شکاکبودن و اعتمادِ صددرصد نداشتن مفید است؛ همانگونه که در زندگی واقعی مانند بازیکنان این بازی با جعبههای سیاهی روبرو هستیم که نمیدانیم در ذهن آنها چه میگذرد. آموزش تردید درصورتی که هدفمند انجام شود، میتواند پایهای برای آموزش تفکر انتقادی باشد.
– بازیکنان با مشاهدهی نتیجهی اعتمادهای بیجا، میآموزند از زود قضاوت کردن دربارهی افراد یا مسائل پیرامون خود پرهیز کنند.
– از آنجایی که بازیکنان نقش مافیا با استدلالهایی سعی در پنهانسازی کرده، خود را به عنوان شهروند جا میزنند و دیگران میبایست با کندوکاو هویت واقعی آنها را شناسایی کنند، میتوان این بازی را تقویتکنندهی تفکر، استدلال و گفتگو دانست.
در کنار نکات ارائه شده، این مسابقه میتواند نکات منفی متعددی نیز داشته باشد که در ادامه به آنها اشاره میشود:
– بهگونهای به نظر میرسد که تک تک افراد شرکتکننده برای دیگر شرکتکنندگان مافیا هستند، مگر اینکه خلافش ثابت شود. با این پیشفرض این موضوع برخلاف اصل برائت است. (اینکه همه بیگناه هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.)
– از آنجایی که تا پایان بازی مشخص نیست چه کسانی شهروند یا مافیا هستند و بازیکنان نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند، این مسابقه میتواند به گسترش بیاعتمادی در ناخودآگاه علاقهمندان به آن منجر شود. اعتماد شالودهی بسیاری از روابط اقتصادی و اجتماعی است. بحثهای مربوط به سرمایهی اجتماعی نیز حول اعتماد مطرح میشود. اگرچه وجود مقداری بیاعتمادی به اطراف در حوزهی زندگی فردی لازم است اما خطای ترکیب میگوید چیزی که برای فرد صادق است، لزوما برای جمع صادق نیست. اگر این بیاعتمادی به عموم جامعه گسترش یابد و هیچ فردی به فرد دیگر اعتماد نکند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
– درصورتی که 100 درصد به بازیکنی، اعتمادِ شهروندی شده باشد و آن فرد عضو مافیا باشد، فرضیات اعتمادکننده زیر سوال رفته و قاعدتا در دور بعدی به بازیکنِ دیگری 100 درصد اعتماد نمیکند. شاید در بهترین حالت، در ابتدای بازی «پنجاه – پنجاه» احتمال شهروند یا مافیا بودن به شرکتکنندگان داده شده و بسته به نوع گفتگو و روند بازی، احتمال مافیا یا شهروند بودن کم یا زیاد شود. آیا این موضوع موجب تزلزل در تصمیمگیری نمیشود؟ تعمیم این تصمیمگیریهای چالشبرانگیز به زندگی واقعی میتواند موجب خستگی ذهنی و خطای تصمیمگیری شود.
– بازی در نقش مافیا میتواند تزویر را آموزش دهد. تکرار این فرایند و تلاش برای جلب اعتماد دیگران به منظور فریب آنها جهت رسیدن به هدف، میتواند قبح این تزویر را نیز فرو بریزد. آیا این قسمت از مسابقه به طور ناخودآگاه به جامعه آموزش نمیدهد که با کلک و زبانبازی میتوان در جهت رسیدن به امیال شخصی از اعتماد دیگران سوءاستفاده نمود؟
ماموریت شبکهی سلامت، فعالیت پیرامون موضوعات سلامت جسم، سلامت روان، سلامت اجتماعی و سلامت معنوی تعریف شده است. از این منظر کارشناس یا روانشناس برنامه تلاش میکند با تحلیل بازی، نکات آموزشی درخصوص صبر، گفتگو، خوب گوش دادن و … را به مخاطبان ارائه دهد. همهی ما بازی چرخیدن دور صندلی با صدای آهنگ و نشستن روی آن را انجام دادهایم یا حداقل آن را دیدهایم. گفته میشود حذف رقیب از روی صندلی بازی، در بزرگسالی موجب حذف رقیب از روی صندلی زندگی و کار میشود و بازی خوبی نبوده است. با کمی تغییر بازی صندلی، میتوان آن را به آموزشی برای تقویت روحیهی کار گروهی و حمایت از دیگران تبدیل کرد. لذا بهتر است با سنجش بیشتر نکات مثبت و منفی مسابقه «شهروند و مافیا» و با اعمال کمی اصلاحات، از جذابیت آن برای تقویت هرچه بیشتر همبستگی استفاده کرد. مبادا که این بازیِ بسیار جذاب، خدای نکرده اثرات منفی در زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد.
داستان و داستاننویسی
در کتابها، سخنرانیها و مقالات مختلف کسب و کار، بارها و بارها از زبان محققان، نویسندگان و سخنوران توصیه شنیده بودم که برای مشتریان و مخاطبانتان، داستان بگویید. چرا؟ این تأکید همیشه برایم سوال بود. بهترین پاسخ را در کتاب «حیوان قصهگو» نوشته «جاناتان گاتشال» یافتم. او از تأثیر قصه بر مغز انسان، داستانهایی که در خواب میبینیم، خطای شناختی مربوط به داستان، تأثیر بعضی از رمانها بر سرنوشت جهان، خاطرات دستکاریشده و آیندهی داستان مینویسد. مباحثی که بعضا انسان را در فکر فرو میبرد که چقدر تحت تأثیر هستیم. با نویسنده در بعضی از مطالب کتاب دیدگاه یکسانی ندارم. نگاه خوشبینانهی نویسنده درباره آینده نیز در نقطهی مقابلِ نگاه بعضی دیگر از نویسندگان است. با اینحال نیاز به داستان و اهمیت آن پوشیده نیست. به طوری که برادران هیث در کتاب «ایده عالی مستدام»، «داستان» را یکی از مهمترین عوامل موثر در ماندگاری ایده و پیام میدانند و بخش مفصلی را به بیان اهمیت داستان اختصاص میدهند.
به همین دلیل است که فرصتهایی برای آموختن نکات داستاننویسی برایم غنیمت است، چندی قبل در دورهی آموزشی داستاننویسی که توسط یک موسسه خصوصی برگزار شده بود شرکت کرده بودم و نکات بسیارمفیدی نیز آموختم.
هماکنون نیز ادارهکل کتابخانههای استان فارس، دوره آموزشی رایگانی برای داستاننویسی در ده جلسه با تدریس آقای احمد اکبرپور به صورت آنلاین و ازطریق اینستاگرام برگزار مینماید. اگر تمایل به حضور در دورهی آموزشی مذکور دارید، میتوانید به این آدرس مراجعه نمایید.
معرفی کتاب: نیم دانگ پیونگ یانگ
اکنون دیگر «نیم دانگ پیونگ یانگ» برای کتابدوستان نامی آشناست. جدیدترین کتاب (تا امروز) «رضا امیرخانی» با همان قلم شیوا و همان نشر افق.
رسمالخط
اگر عادت داشته باشید از اولین صفحهی کتاب شروع به مطالعه کنید و حتی تقدیمها و شناسنامهی کتابها را هم نگاهی بیندازید، جملهای توجهتان را جلب میکند که: «رسمالخط این کتاب مطابق دیدگاه مولف است.» رسمالخط همیشگی وی که امیرخانی دربارهی آن میگوید: «دلیل آن از یک سو به گسترش زبان فارسی مربوط میشود و از سوی دیگر به خطراتی که این زبان را تهدید میکند. این امر نگرانیهایی را در من ایجاد کرده و به همین دلیل دست به این سبک نوشتن زدهام. ما در حوزه لغتسازی عملکرد خوبی نداشتهایم برخلاف برادران عرب زبان که به دلیل تصریف کلمات خیلی سریع دست به جعل کلمه میزنند شاید جدا نویسی کمک کند که ما ریشههای کلمات را بهتر بشناسیم و در آن سو بتوانیم معادلات بهتری را برای کلمات بیگانه بسازیم. اما من فقط در حوزه کتابهای خودم دست به این کار میزنم و شاید اگر من مسئول روزنامه، پایگاه اینترنتی و … بودم دست به این کار نمیزدم.»
فارغ از برخی انتقادهایی که به این رسمالخط شده است (که در جای خود قابل بحث است)، به واقع این شیوه میتواند مزیتهایی داشته باشد. اول اینکه دیدن کلمههایی مانند «لبخند»، «ایستگاه»، «سرایداری»، «تلهویزیون»، «بدهکار»، «خواستگاری»، «مردهگان»، «دسترسی»، «رهبر»، «ایمیل»، «پیوست»، «بستهگان»، «بزرگوار»، «خوشبخت»، «دانشجو»، «چهگونه»، «پیگیری»، «برایش»، «بهتان»، «بهشان»، «بهش»، «دیروز»، «امروز»، «فروشگاه»، «جایگاه»، «آهنگر»، «مسگر»، «آرایشگر»، «بهداشت»، «بهبود»، «رانندهگی»، «زندهگی»، «همهگی»، «همیشهگی»، «ویژهگی»، «همخانهگی» و کلماتی مانند «همراه»، «همسر»، «همسفر»، «همخانه» همانگونه که امیرخانی انتظار دارد به ریشهشناسی کمک شایان میکند.
دوم، اهمیت ریشه در کلمه را دوچندان نمایش میدهد. «خواستگاری» را با «خواستگاری»، «بهداشت» را با «بهداشت»، «دانشجو» را با «دانشجو» و تمام کلمات «همراه، همسر، همسفر» را با «همراه، همسر، همسفر» مقایسه کنید. در جدانویسی، ناخودآگاه اهمیت ریشه را در کلمه به صورت تاکیدی دریافت میکنید. این در حالی است که در سرهمنویسی، به دلیل تکرار و عادت، کلیاتی از مفهوم کلمه را درک میکنیم. این درک ریشه میتواند لذتی در مطالعه نیز ایجاد کند. (تمامی کلمات از متن کتاب استخراج شده است)
از دیگر ویژگیهای نوشتاری کتاب، استفاده از کسره یا نشانهی اضافه است. توضیحات مفصل دربارهی این روش نوشتاری را میتوانید در مطلب «در ضرورت نوشتن نشانهی اضافه» مطالعه کنید.
البته قرار نیست همهی نویسندگان این گونه بنویسند. این روش سبک نویسنده و جزئی از برند او شده است. به طوری که هنگامی صفحهای از کتابهای وی را به صورت تصادفی باز کنیم و بدون نگاه به نام نویسنده مطالعه کنیم، از شیوهی نگارش متوجه میشویم که این کتاب متعلق به «رضا امیرخانی» است.
گیرایی محتوا
گرچه اغلب کتابهای امیرخانی به گونهای هستند که هنگامی که شروع میکنید، کمتر میتوانید آن را بر زمین بگذارید، گیرایی محتوای کتاب 343 صفحهای «نیم دانگ پیونگ یانگ»، بیشتر به دلیل وجود اطلاعات کم و عجیب و غریب دربارهی کره شمالی، و نیز سوالاتی است که نگارنده اینطور مینویسد: «چه چیز کرهی شمالی برای ما، برای مخاطب ایرانی جذاب است؟ مخاطب چه سوالی دارد؟ قسمتی را حدس میزند و قسمتی را شنیده است … پس به خلاف ظاهر و انتظار اولیه، سوال باید جای دیگری باشد. سوال اصلی اینجاست. آیا ما دو کشور به هم شباهت داریم؟ آیا پس از تحریمهای مهیب و شدید شباهت خواهیم داشت؟»
او سعی میکند واقعیات را بدون سوگیری ببیند و مستندنگاری کند:
«تمام تلاشم این بود که قبلِ سفر عمیق تحقیق نکنم. آثار مربوط به کرهی شمالی را کمتر بخوانم و فیلمها را نبینم. دنبال این بودم که تصویر اولیهام سالم باشد و فارغ از پیشداوری.»
و در پاسخ به پرسش کنسول سفارت کره شمالی در ایران میگوید: «نوشتن سفارشبردار نیست … اما اطمینان میدهم که آنچه بنویسم از همهی گزارشهای غربی از پیونگیانگ، آرامتر و از همهی گزارشهای دولتی از پیونگیانگ، واقعبینانهتر است. بنابر این امیدوارم جز حقیقت ننویسم.»
با این وجود اشتراک تحریم میان ایران و کرهی شمالی، باعث میشود این عامل نیز در معادلات و اتفاقات سفر به وضوح دیده شود. شاید اگر کشور ایران تحت تحریم قرار نداشت، با حساسیت کمتری به این عامل در مشکلات کره شمالی نگریسته میشد:
«بعد از سفر میافتم به جان هر آنچه در اینترنت راجع به کرهی شمالی نوشتهاند. چند ترجمه هم اواخر وارد بازار کتاب شده است. همه را میخوانم. چند فیلم هم میبینم. مهمترین شباهت این است که همه را فراریها نوشته بودند. قصهها و روایتها، فضای بسته و خشنی را نشان میدهند که برونرفت از آن امکانپذیر نیست مگر با فرار. فضایی خشک و سرد … البته آن چه ما دیدیم هم تفاوت معناداری نداشت با این تصاویر … الا یک تفاوت … تصاویر مرسوم، اثر تحریم را در این تکصدایی نمیدیدند یا نمیخواستند ببینند.»
سفرنامه با رعایت ویژگیهای داستانی
رضا امیرخانی با کتابهای داستانیاش معروف است. او درخصوص کارنامهی خود در زمینهی سفرنامه در نامهای به سفیر کره شمالی در تهران مینویسد: «به او توضیح میدهم که در کارنامهام دستِ کم دو سفرنامهی خارجی (افغانستان و آمریکا) و یک سفرنامهی داخلی (داستان سیستان) دارم؛ البته واقعیت آن است که رمان بیوتن را و واقعهنگاری داستان سیستان را سفرنامه جا زدهام!» شاید اتفاقی و شاید هم به دلیل همین تسلط وی در داستاننویسی است که سفرنامهی او به کرهی شمالی، ویژگیهای داستانی همچون پاسخ به یک مسئله، رشد شخصیتها (همانند آقای ری)، معرفی شخصیتها در بخشهایی از کتاب و رجوع در چند بخش جلوتر به آنها (همانند بازرگان آمریکایی و پیرمرد بداخلاق فرودگاه)، و شوک آخر داستان را هم دارد. موضوعی که کتاب «نیمدانگ پیونگیانگ» سفرنامهی کره شمالی را جذابتر هم میکند.
میتوانید بخشهایی از کتاب را در اینجا مطالعه بفرمایید.
معرفی کتاب: اخبار را دنبال نکنید
اخبار را دنبال نکنید – سالهای درازی به دلیل نیاز شغلیام لازم بود اخبار را به صورت روزانه پیگیری کنم. تاکنون نیز با وجودی که بیش از پنج سال است این نیاز برطرف شده ولی آن عادت را ترک نکرده بودم. این در حالی است که در تمام این مدت علاقهمند به حذف مرور اخبار روزانه از زندگیام بودم چرا که وقت بسیاری از من میگرفت. فرصتی که میتوانستم به کارهای ضروریتری تخصیص دهم. ضرورت ترک این عادت (یا بهتر بگویم اعتیاد) را با تمام وجود حس میکردم.
در طول این روزها از محمدرضا شعبانعلی دو مورد را دربارهی اینکه «پیگیری بسیاری از خبرها، چیزی جز اتلاف وقت نیست» و اینکه «خبرخوانی را محدود یا قطع کنیم» مطالعه کردم که انگیزش خوبی در من ایجاد میکرد. ضرورت محدود کردن یا حذف پیگیری اخبار از سایتها و خبرگزاریها برای زندگی بهتر را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در بسیاری از کتابها همانند کتابهای «فلسفهی ترس» یا «واقعنگری» میدیدم. دست آخر هم معرفی کتاب «اخبار را دنبال نکنید» را در سایت آقای امیر تقوی، مطالعه کردم. نام «رولف دوبلی» نویسنده کتابهای «هنر شفاف اندیشیدن» و «هنر خوب زیستن» را که روی کتاب دیدم، با توجه به محتوای مورد علاقهی این کتاب جدید، درنگ ننموده و ترجمهی این کتاب را که توسط «مهرگان خرد» منتشر شده است، در اولین فرصت خریداری و مطالعه کردم تا به حذف پیگیری اخبار روزانه و محدود کردن مطالعه اخبار به روشی که برای خودم تعریف کردم بینجامد.
اما چند نکته در این خصوص:
اخبار را دنبال نکنید
نویسنده: رولف دوبلی
مترجم: امید کریمپور
1- کتاب «اخبار را دنبال نکنید»، در 35 فصل سعی میکند مخاطب را قانع کند که دست از پیگیری اخبار روزانه بردارد. در این راه دلایل متعددی ذکر و به نوشتهها و تحقیقات دیگران نیز استناد میکند.
2- خود دوبلی نیز اعتراف دارد که در نگاهش به حذف اخبار، رادیکال صحبت میکند و حتی پرهیز از آن را نیز به شکل افراطی پیشنهاد میدهد. شاید مطالعهی این کتاب برای برخی از اصحاب رسانه مانند خبرنگاران، روزنامهنگاران و گزارشگران، ناراحتکننده باشد. طبیعی است که این افراد به شغلشان احترام میگذارند و بسیاری از آنان با نگاه حرفهای در تلاش برای داشتن جامعهای بهتر از طرق مختلف همانند اطلاعرسانی و یا تهیه گزارشهای تفسیری، به دنبال تاثیرگذاری بر افکار عمومی، سازمانهای دولتی و غیردولتی، اقتصادی، اجتماعی و … هستند. دوبلی برای این افراد پیشنهادهایی هم دارد. او میگوید ما به «روزنامهنگاران تحقیقی» و «گزارشهای تشریحی» نیاز داریم و تشویق میکند که به این سمت حرکت کنند.
3- به نظرم در مطالعهی این کتاب میبایست به «خطای ترکیب» هم توجه داشته باشیم. این خطا هنگامی روی میدهد که فرض شود آنچه در مورد یک فرد صادق است برای جمع نیز صادق خواهد بود. برای مثال اگر یک فرد پول خود را پسانداز کند، از نظر فردی کار درستی انجام داده است اما اگر تمام جامعه بخواهند پول خود را پسانداز کنند، مصرف کل جامعه پایین خواهد آمد و درنتیجه درآمد کل کاهش مییابد و ضرر آن به فرد فرد جامعه بازمیگردد. (مصداقهای این نوع خطا بسیار زیاد است) به همین ترتیب در حوزه فردی حذف اخبار روزانه نصیحت درستی محسوب میشود ولی اگر قرار باشد همهی جامعه اخبار را حذف کنند، تبعات آن غیرقابل پیشبینی خواهد بود. اگرچه حذف اخبار توسط کل جامعه غیرقابل اجرا به نظر میرسد و این کتاب نیز توصیهای فردی است.
به هر حال مقصودم این است که درست است وجود خبرگزاریها و سایتهای خبری ضروری است اما توصیههای این کتاب نیز از نظر فردی و برای اشخاصی که از نظر شغلی وابسته به اخبار روزانه نیستند، مفید میباشد؛ چرا که بخشی از جامعه نیز به صورت افراطی درگیر اخبار شده است. (صحبت در این زمینه بسیار است. صرفا به عنوان یکی از مضرات رجوع افراطی جامعه به اخبار، میتوان از رشد اخبار جعلی و سطحی به منظور رفع این عطش نیز نام برد)
4- کتاب از حجم کمی برخوردار است و لذا میتوانید مطالعه آن را در چند ساعت انجام دهید.
5- ترجمهی کتاب توسط آقای امید کریمپور خوب انجام شده و مطالعهی آن روان و به راحتی انجام میشود. با این حال ساختار جملات از لحاظ ادبی میتوانست بهتر هم باشد و ضمن ارجنهادن به زحمت مترجم، پیشنهاد میکنم ویرایش مجدد متن کتاب در چاپهای آتی در دستور کار انتشارات قرار گیرد. (بخشهایی از کتاب که در ادامه ذکر شده، ترجمهی آقای کریمپور میباشد)
6- دوبلی برای تصمیمگیری درخصوص پیگیری یا عدم پیگیری اخبار روزانه دو سوال ذکر میکند که میتوانیم پس از مطالعهی اخبار از خودمان بپرسیم: «آیا اکنون دنیا را بهتر درک میکنی؟» «آیا اکنون تصمیمات بهتری میگیری؟» در پاسخ به این سوالات باید به خطاهای شناختی نیز توجه داشته باشیم.
7- به نظرم شاهبیت صحبتهای دوبلی که بارها در طول کتاب نیز به آن بازمیگردد، بودن در دایرهی شایستگیهای فردی است. او دایرهی شایستگی را چنین تعریف میکند: «دایرهی شایستگی شما ویترین شماست. حوزهای که شایستگی شما در آن اساسا بالاتر از حد متوسط است (یا جایی که شما در تلاش برای تبدیل آن به بالاتر از حد متوسط هستید) خلاصه اینکه حوزهی تخصصی شماست.» و در ادامه میگوید: «دایرهی شایستگی خود را بشناسید و در آن بمانید. اندازهی دایره خیلی مهم نیست؛ با این حال دانستن حدود آن بسیار مهم است.» درنهایت فراتر از دیدگاهش به اخبار مینویسد: «بهتر است هر چیزی که خارج از دایرهی شایستگیتان است را فراموش کنید.» این «هر چیزی» میتواند حتی کتابهای بیارتباط با دایرهی شایستگی باشد.
8- دوبلی در بخشهای متعددی، از استعداد بینظیرش در خطاهای شناختی نیز بهره میگیرد. به عنوان مثال مینویسد: «تعداد قابل توجهی از افرادی که یک گزارش از سقوط هواپیما را در تلویزیون مشاهده میکنند، برای مدتی پرواز با هواپیما را متوقف میکنند؛ حتی اگر این وقایع بسیار نادر باشند و چنین تغییر اساسی در رفتار را توجیه نکنند.» یا در قسمت دیگری با تعریف خطای «سوگیری تاییدی» مینویسد: «در یک جریان بیپایان از اخبار، ما همیشه میتوانیم به اندازهی کافی برای تحکیم و تصدیق تئوریهای خود دلایلی را بیابیم، هرچقدر هم که این مفروضات اشتباه باشند.» (اگر شما طرفدار گروه و نگرش خاص سیاسی یا اجتماعی بوده و در اینستاگرام به دنبال اخبار مربوط به این گروه خاص باشید، این نرمافزار با شناخت علایق و ازطریق الگوریتمهای هوشمند، ویدئوها و تصاویر و اخبار مرتبط با علاقهی شما را نشان میدهد و شما هم به این باور میرسید که اکثر مردم طرفدار این نگرش خاص هستند. به طوری که حتی اگر به صاف بودن زمین اعتقاد داشته باشید، نظرات بسیاری را مشاهده میکنید که تایید میکنند زمین صاف است.)
9- درمجموع هنگامی که این کتاب را میخوانید صرفا کتابی دربارهی لزوم حذف اخبار از زندگی مطالعه نمیکنید؛ بلکه همانند کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» اشاراتی هم به دیدگاههای تعداد زیادی از نویسندگان دیگر همانند نیکلاس کار در کتاب «اینترنت با مغز ما چه میکند»، دنیل کانمن در کتاب «تفکر کند و سریع» میشود. «رولف دوبلی» استاد ترکیب دیدگاهها و نکات مطرح در کتابهای محققان بزرگ و استفاده از آنها به عنوان دلایل و مستندات برای اثبات نظریه خودش میباشد. حتی اگر از این منظر هم بنگریم، کتاب «اخبار را دنبال نکنید» ضمن اینکه میتواند یادآور برخی از کتابها و نظریهها باشد، تمرین عملی خوبی است برای استفاده از آن نظریات و لذا مطالعهاش خالی از لطف نیست.
معرفی کتاب: Made to Stick (ایده عالی مستدام)
اگر به دنبال انتقال پیام، طرح و ایده به دیگران یا تبلیغ کالا و خدمات هستید، اگر دولتمرد و سیاستمدار هستید، اگر فرهنگسازی، تدریس و سخنرانی در شغلتان جایگاهی دارد، اگر موفقیت در مذاکره برایتان اهمیت دارد، … برای تاثیرگذاری بیشتر پیشنهاد میکنم مطالعهی کتاب Made to Stick نوشتهی چیپ هیث و دن هیث را که با عنوان «ایده عالی مستدام» ترجمهی سید رامین هاشمی و مجتبی اسدی توسط انتشارات آریانا نیز منتشر شده است، از دست ندهید.
به یاد میآورم زمانی که در کلاس داستاننویسی شرکت میکردم، مدرسمان میگفت: «بعد از اتمام این دوره دیگر از هر داستان یا فیلمی لذت نخواهید برد؛ نقاط قوت و ضعف آنها را خواهید دید و گاهی اتفاقات را میتوانید پیشبینی کنید. انتظاراتی از داستان (رمان یا فیلم) خواهید داشت و نقاط عطفش را به وضوح میبینید.» آن زمان معنی این صحبت را درک نکردم ولی به مرور هرگاه فیلمی را میدیدم یا رمانی را مطالعه میکردم ذهنم به صورت ناخودآگاه معیارهای یک داستان خوب را میکاوید. حالا حتی گاهی اذیت میشوم و نمیتوانم مانند سابق از هر رمان یا فیلم لذت ببرم و البته رمان یا فیلم خوب نیز لذتی دوچندان برایم ایجاد میکند.
کتاب: ایده عالی مستدام
نویسنده: چیپ هیث – دن هیث
مترجم: سید رامین هاشمی – مجتبی اسدی
به نظرم مطالعهی عمیق کتاب Made to Stick نیز میتواند چنین تاثیری داشته باشد تا نوع نگاهمان به آگهیها، پیامها، طرحها، خبرها و سخنرانیها تغییر یابد و نقاط قوت و ضعف و تاثیرگذاری آنها را به راحتی ببینیم. اگر بر مباحث این کتاب تسلط پیدا کنید، پیامی که خوب بیان شود منجر به لذت دوچندان میشود و پیامی که بد بیان شود حالتان را خراب میکند.
– جان مطلب این کتاب، استفاده از روشهایی است که در قالب SUCCES ذکر شده است. SUCCES یعنی Simple (ساده بودن)، Unexpected (غیرمنتظره بودن)، Concrete (ملموس بودن)، Credentialed (معتبر بودن)، Emotional (احساسی بودن)، Story (داستانی بودن)
تقریبا دربارهی همهی این موضوعات در مقالات و کتابهای مختلف به صورت مفصل پرداخته شده است. با این حال جمعآوری، دستهبندی، تلاش برای آموزش کاربردی و طرح مثالهای مختلف برای هر کدام، منجر به کتاب خوب و ماندگاری شد که برادران هیث انجام دادند.
– هیثها این کتاب را به سبب اینکه به بررسی عوامل ماندگاری ایدهها میپردازد، به نوعی مکمل کتاب نقطهی اوج و البته فراتر از قلمرو کتاب مالکوم گلدول میدانند.
– از قسمتهای جذاب هر بخش از کتاب، بخش کلینیک ایده میباشد. در این بخش میتوانید مثالهایی را مطالعه و با چکلیست SUCCES تطبیق دهید. پیشنهاد میکنم به عنوان تمرین، هنگامی که پیامی را دریافت میکنید، صفحات کلینیک ایده و چکلیست مربوطه را در ذهنتان تصویرسازی و نسبت به تکمیل این چکلیست شش سوالی اقدام نمایید.
– متن انگلیسی کتاب روان و ساده نگاشته شده است به طوری که کسی که به زبان انگلیسی تسلط متوسط هم داشته باشد، میتواند آن را مطالعه کند. ترجمه آقایان هاشمی و اسدی نیز خوب انجام شده و زیرنویسهایی که مترجمین اضافه کردهاند، کمک شایانی به فهم مطالب میکند.
– شاید بهتر بود یک CD حاوی مثالهای ذکرشده ازجمله آهنگها و ویدئوهای مرتبط کنار کتاب باشد. یا ممکن بود یک سایت ویژه کتاب راهاندازی میشد و مستندات در آن بارگذاری میشد. البته پیامکی در چاپ فارسی کتاب معرفی شده ولی برای من که کار نکرد. با اینحال با جستجوی کوتاهی در اینترنت و یوتیوب میتوانید تمام مثالهای ذکر شده را پیدا و مشاهده کنید که به نظرم برای درک مباحث کتاب، بسیار ضروری است.
– برخی از عبارتهای کتاب که برای من ماندگار شدند بعلاوه نوشتههایم در حاشیهی آنها: (ترجمه هاشمی و اسدی)
* «افزایش دقت تا رسیدن به نقطه بیفایدگی، نشانهای از اسارت در دام دانش است. برای مدیرعامل [شرکت هواپیمایی]، بیشینهکردن ارزش سهامدار چارچوب رفتاری بسیار مفیدی است اما برای مهماندار اینگونه نیست. برای فیزیکدان ابرهای احتمالی الکترونی پدیدهی جذابی است اما برای کودک قابل درک نیست. افراد به جای اینکه به اندازهای به شما اطلاعات بدهند که برایتان مفید است و کمکم به آن اطلاعات بیفزایند، وسوسه میشوند که همه چیز را با دقت کامل، صادقانه و صحیح به شما بگویند.» (نکتهی بسیار مهمی است. اینکه دیدگاه ما با دیدگاه مخاطب تفاوت بسیاری دارد. چیزهایی که برای ما بدیهی به نظر میرسد شاید حتی به ذهن مخاطب نرسد. تحقیق الیزابت نیوتون مثال جالبی در این زمینه است.)
* «تمام آگهیهای خلاق مشابه یکدیگر هستند، اما هر آگهی ناموفق عدم خلاقیت خاص خود را دارد.» (تداعی گرفته شده از کتاب آنا کارنینای تولستوی: همه خانوادههای خوشبخت به هم شبیه هستند، اما خانوادههای بدبخت هرکدام بدبختی خاص خود را دارند)
* «آنتوان دو سنت اگزوپری خلبان و نویسنده فرانسوی تعریفی درباره ظرافت مهندسی پیشنهاد داده است: طراح هنگامی متوجه میشود به نقطهی ایدهآل رسیده است که چیزی برای حذف کردن نمانده باشد، نه هنگامی که چیزی برای اضافه کردن نمانده باشد.»
* «سادهترین راه برای جلب توجه افراد این است که الگو را بشکنید. انسانها به سرعت با الگوهای ثابت سازگار میشوند. برانگیختن ثابت و مدام احساسات موجب میشود که آنها را نادیده بگیریم: به وزوز دستگاه تهویه مطبوع یا سر و صدای ترافیک، بوی شمع یا مشاهده قفسهی کتاب بیندیشید. تنها هنگامی از وجود این چیزها آگاه میشویم که تغییری اتفاق بیفتد مثلا هنگامی که دستگاه تهویه مطبوع خاموش شود یا وقتی که نیاز باشد کتابها دوباره مرتب شوند.»
* «حس عصبانیت ما را آماده مبارزه و حس ترس ما را آماده فرار میکند. … دومین اثری که عصبانیشدن میگذارد …، این است که دربارهی قضاوتمان مطمئنتر میشویم. هنگامی که ما عصبانی میشویم مطمئن هستیم که حق با ماست. … دلیل زیستشناختی غافلگیری چیست؟ غافلگیری کاری میکند که توجه کنیم.»
* «در حالی که دانشآموزان پشت ماشین تحریر دستیشان نشسته بودند، معلم اولین تکلیف آنها را اعلام کرد. آنها باید لید یک گزارش روزنامه را مینوشتند. معلم به سادگی واقعیتها را توضیح داد: کنت ال پیترز، مدیر مدرسه بورلی هیلز، امروز اعلام کرد که پنجشنبه آینده تمام معلمان دبیرستان برای شرکت در کنفرانسی درباره روشهای جدید تدریس به ساکرامنتو سفر خواهند کرد. مارگارت مید انسانشناس، دکتر رابرت مینارد هاتچینز مدیر کالج و ادموند پت براون فرماندار کالیفرنیا ازجمله سخنرانان این کنفرانس خواهند بود. … لیدهایی که بیشتر دانشآموزان نوشته بودند واقعیتها را به گونهای کنار هم چیده بودند تا به یک جمله تبدیل شود. … معلم لیدها را جمع کرد و سریع نگاهی به آنها انداخت…. درنهایت گفت لید این گزارش این است: پنجشنبهی آینده مدرسه تعطیل است.»
* «تجربهی آهان! هنگامی که پیش از آن، تجربهی هان؟ آمده باشد، بسیار رضایتبخشتر خواهد بود.» (ابتدا در ذهن مخاطب سوال ایجاد کن، بعدش به سوال پاسخ بده. شکاف دانش)
* «دعوت افراد به پیشبینی میتواند مانع از اطمینان بیش از حد آنها شود.» (کتاب Factfulness روسلینگ هم از همین روش استفاده میکرد. ابتدا سوالاتی مطرح میکرد که اغلب اشتباه جواب میدادیم. بعد از این که تصورات قبلیمان را به چالش میکشید، مباحث خودش را ذکر میکرد.)
* «مهم نبود که 4135 کلاهک یا 9437 کلاهک در جهان موجود است. نکته اینجا بود که میبایست این درک به افراد منتقل میشد که این مسئله بزرگ و غیرقابل کنترل است. … آمارها به ندرت به خودی خود معنیدار هستند: تقریبا همیشه باید از آمار برای نشان دادن یک رابطه استفاده کرد. بهیادسپاری روابط بسیار مهمتر از خود اعداد میباشد.» (هیچوقت این عددها را حفظ نمیتوانیم بکنیم ولی روابط را میشه درک کرد)
* «افرادی که کمتر به اصول اخلاقی پایبند هستند و هوش تحلیلی بالایی دارند، میتوانند با کمی تغییر شکل، تقریبا از هر مجموعه آمار و ارقام نتیجه موردنظر خود را بسازند. البته به یاد داشته باشیم که بدون آمار، دروغ گفتن راحتتر است.» (دکتر عادل آذر در کتاب «آمار و کاربرد آن در مدیریت»، تحت عنوان «آیا آمار دروغ می گوید؟» مثالهایی ذکر می کند و می نویسد: «اگر فردی بخواهد دروغی را با سفسطه بیامیزد باید به آمار رجوع کند.»، کتاب «چگونه با آمار دروغ بگوییم» نوشته حسین راهداری نیز به همین موضوع پرداخته است، درس «همیشه نمیتوان از مطالعات آماری، نظریه های علمی استخراج کرد» در سایت متمم به لزوم دقت به همبستگی و علت و معلول در آمارها میپردازد. در مباحث مربوط به تفکر نقادانه و پرهیز از افتادن در دام مغالطه نیز دقت در توجه به آمارها اهمیت زیادی دارد)
* «ممکن است چیزی را به دلیل اینکه احساس بیشتری فراخوانی میکند بهتر به یاد بیاوریم نه به دلیل اینکه متداولتر است. ممکن است چیزی را بهتر به خاطر بیاوریم زیرا رسانهها زمان بیشتری را صرف پوشش آن میکنند.» (یکی از خطاهای شناختی انسانها. دنیل کانمن در کتاب تفکر سریع و کند از این خطا به عنوان دسترسپذیری، احساس و خطر نام میبرد و با مثالهایی همراه میکند مانند وحشت مردم از ماده شیمیایی آلار در سال 1989 و یا ترس بیش از اندازه از حملات تروریستی که هر دو توسط رسانهها بوجود آمد. ما هم تجربه ترس از سقوط هواپیما را تجربه کردهایم به طوری که گاهی مسافرتهای زمینی را با وجود خطر بسیار بیشتر از هواپیما ترجیح میدهیم.)
* «مادر ترزا زمانی گفت: اگر من به عموم مردم نگاه کنم اقدامی نمیکنم، اما اگر به یک نفر نگاه کنم اقدام میکنم. … هنگامی که به قلبمان رجوع کنیم، فرد برتر از عموم است.» (به دلیل همین ویژگی انسانها است که سرپرستی گرفتن کودکان در موسسات خیریه مثلا کمیته امداد حس بهتری دارد تا کمک عمومی به خود موسسه)
* «افرادی که تفکر تحلیلی آنها برانگیخته شده بود، کمتر کمک کردند [نسبت به افرادی که احساسات آنها برانگیخته شده بود]» (شاید به همین دلیل است که در تبلیغات تلویزیونی، نقش احساسات و آهنگ و ریتم پررنگتر از تحلیل و منطق است)
* «[لانس] آرمسترانگ بعدها گفت هنگامی که با ورزشکار خوبی مثل اولریش رقابت میکند بهتر رکاب میزند.» (قدر رقبای خوب را بدانیم و سعی کنیم با یک نفر رقابت کنیم. این موضوع از نظر روانی باعث پیشرفت در زندگیمان میشود)
* «اگر بخواهید راهنمای خرید سهام سفارش بدهید، چکی را به آدرس بیان شده در آگهی میفرستید. اما در چاپهای مختلف این آگهی، آدرس با اندکی تفاوت نسبت به دیگری نوشته شده است. این کار باعث میشود هنگامی که سفارش شما با آدرس خاصی به دست شرکت رسید، بازاریاب این مسئلهی ارزشمند را بفهمد که کدام آگهی عامل این فروش بوده است.» (این روش اکنون در سئو نیز مطرح میباشد. بنرها و بکلینکهایی که برای تبلیغات در سایتهای دیگر منتشر میکنیم، با آدرس لینکهای متفاوتی به سایت ما وصل میشوند تا بتوانیم تحلیل کنیم ورودی سایتمان از کدام تبلیغ بیشتر بوده است.)
* «شرکتها اغلب بر ویژگیهای محصول تاکید میکنند، درصورتی که باید بر منفعتها تاکید کنند. رایجترین دلیل ناکامی تبلیغات این است که تبلیغکنندگان آن قدر غرق در دستاوردهای خود هستند (بهترین بذر جهان!)، که فراموش میکنند به ما بگویند چرا باید از آنها خرید کنیم (بهترین چمن جهان!). … به بیان دیگر خریداران متههای یکچهارم اینچی نمیخرند بلکه سوراخهای یکچهارم اینچی میخرند تا بتوانند عکس فرزندانشان را آویزان کنند.» (این را در کتابهای بازاریابی مکرر دیدهایم ولی بسیارفراموشمان میشود.)
* «نگویید افراد هنگام استفاده از لاستیکهای گودیر لذت امنیت را احساس میکنند، بگویید شما هنگام استفاده از لاستیکهای گودیر لذت امنیت را احساس خواهید کرد.»
* «شبیهسازی ذهنی به افراد کمک میکند تا بهتر جوشکاری کنند و بهتر دارت پرتاب کنند. شیپورنوازان نواخت خود را بهبود دادند و اسکیتسواران نمایش اسکیتسواری خود را بهتر کردند. … درمجموع منافع حاصل از تمرین ذهنی در تنهایی، دو سوم تمرین فیزیکی واقعی است.» (شاید به همین دلیل است که در بدنسازی بسیار تاکید میکنند هنگامی که وزنه میزنی تمرکز کن روی وزنهزدن و سعی کن سنگینی آن را احساس کنی)
کتابهای رایگان یا نسبتا رایگان!
به دلایل زیادی، کتابهای کاغذی رو به نوع مجازی و الکترونیکی اونها ترجیح میدهم ولی از وسوسهی رایگانشدن یا ارزانشدن بسیاری از کتابهایی که در فهرست مطالعهام بوده نمیتوانم بگذرم لذا این چند روز بعضی از کتابهایی که میخواستم رو از طریق کتابخوانهای فیدیبو، کتابراه و طاقچه تهیه و شروع به مطالعه کردم. شما هم بد نیست نگاهی به این کتابخوانها بیندازید. در فیدیبو میتوانید کتابهای انتشارات دانشگاه تهران را رایگان مطالعه کنید. برنامه خوبی هم برای این ایام در پنج پلتفرم فیدیبو، طاقچه، نوار، کتابراه و پژوهان با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نام «پویش سراسری کتابخانه» راه اندازی شده که با وارد کردن کد ketabkhane70 برای بزرگسالان و ketabkhane80 برای کودک میتوانید روزانه یک کتاب را با تخفیفهای 70 و 80 درصد تهیه کنید.
پشه ای که میتوان به فرصت تبدیل کرد
نمرود، مغرور از قدرت و توانایی خود از دست پشهای عاجز شده بود. انسان نیز مغرور از قدرت و توانایی خود گرفتار ویروسی شده است که با چشم غیرمسلح دیده نمیشود. حالا که گرفتار تهدید این پشه شدهایم و مجبور به ماندن در خانه، یاد مثال «از تهدید، فرصت ساختن» هم میافتیم. از رکود اقتصادی و مشکلات بسیار ازجمله افسردگی پساکرونا سخن به میان میآید اما اگر اهل فرصت ساختن از تهدید باشیم، میتوان این روزها را فرصتی مناسب دید. در حوزهی فردی میتوان اقدام به مطالعه بدون ایجاد حواسپرتی نمود. برخی اقدام به نوشتن مقالهای میکنند که مدتها منتظر پنجشنبه و جمعههایی بودند برای وقت گذاشتن روی آن. بعضی از افراد هم روی آوردهاند به بالا بردن سطح مهارت در زبان خارجه یا علوم مورد علاقهشان که میخواستند ولی فرصت نداشتند. در حوزه کسب و کار نیز میتوان فرایند الکترونیکی نمودن عرضه کالا یا خدمات را آغاز نمود که اهمیتش را بدین صورت درک نمیکردیم. … اما بعضی هم هستند که از تهدید، تهدیدی بدتر میسازند. این افراد اگر روزی عادی بود به سر کار میرفتند و درآمدی کسب میکردند. حالا که کسب درآمد منتفی شده است، روزهایشان در شبکههای مجازی، پای تلویزیون و در خواب سپری میشود. شاید بهتر باشد عضو دستهی اول باشیم تا بعد از روزهای کرونایی احساس کنیم در دوران منزلنشینی، پیلهای دور خود تنیده و کنج عزلت گزیده بودیم تا پس از آن تبدیل به پروانهای شده باشیم.
چند نکته درباره کتاب «در جستجوی معنا»
از متن کتاب: «زندانیان برجسته مانند کاپوها، آشپزها، انباردارها و پلیس اردوگاه هیچگاه گمان نمیکردند که تحقیر شدهاند. بلکه برعکس احساس میکردند که ترفیع یافته و افتخاری نصیبشان شده است. برخی از آنان حتی احساس خودبزرگبینی هم میکردند. واکنش و عکسالعمل روحی و جسارت اکثریت زندانیان نسبت به آنها بر چند نوع بود و گاهی نیز از روی کنایه و بذلهگویی بروز میکرد. به عنوان مثال یک زندانی دربارهی کاپویی به زندانی دیگر چنین میگفت: فکرش را بکن! من این شخص را قبل از جنگ زمانی که رئیس بانک بود میشناختم. آیا هرگز تصور میکرد که به چنین مقامی برسد؟» (در جستجوی معنا، ویکتور فرانکل، ترجمه امیر لاهوتی)
– مهم نیست در چه محدودهای مینگریم. خانه، مدرسه، شهر، کشور یا سطح کرهی زمین. هر کدام زندانی است به وسعت خودش و مقامهایی که به صورت موقت به دست میآوریم. همهی این مقامها وقتی ارزش دارند که معنایی در زندگی ایجاد کنند.
– شنیدهایم که انسانها عموما یکی از سه هدف غریزه جنسی، قدرت و پول را دنبال میکنند. فروید در روانکاوی به دنبال عقدههای جنسی است و آدلر به دنبال عقده حقارت و طلب قدرت اما ویکتور فرانکل میگوید هدف دیگری نیز وجود دارد و آن معنا بخشیدن به زندگی است. لذا به جای نگریستن به گذشته، بیشتر به آینده نظر میکند. اینکه چرا زندگی میکنیم؟ چرا سختی را تحمل میکنیم؟ چرا تلاش میکنیم و … را هدف غایی مشخص میکند.
– از نظر فرانکل معنای زندگی برای هر فرد متفاوت با فرد دیگری است و ممکن است در طول زمان تغییر کند بدین معنی که معنای زندگی امروز با معنای زندگی فردا تفاوت داشته باشد. لذا روانپزشک نمیتواند نسخهای واحد برای افراد ارائه دهد و یا معنای زندگی افراد را پیدا کند. وظیفهی وی صرفا کمک به فرد برای یافتن معنای زندگی توسط خود فرد است.
– شاید در حوزه روان درمانی لوگوتراپی در زمان خودش حرف جدیدی برای گفتن داشته و تکنیکهایی را معرفی کرده است. با اینحال سالیان دراز قبل از آن، ادیان هم (بویژه ادیان الهی) به انسان همین صحبتها را (و فراتر از آن) متذکر میشدند و آموزش میدادند.
بازنشستگی اجباری در مشاغل فناوری اطلاعات
بسیار شنیدهایم و دیدهایم شغلهای سنتی در حال حذف بیرحمانه هستند و مشاغل مدرن با تکیه بر فناوری اطلاعات در حال رشد و جایگزینی آنها. زنگ خطری را به درستی به صدا در آوردیم برای شاغلان سنتی. حتما مثالهای بسیاری را هم سراغ دارید.
بسیاری از ما متخصصان علوم فناوری اطلاعات هم با مطالعات و بروزرسانیهای دانش مربوط تخصص خودمان غره هستیم به اینکه در لبهی تکنولوژی حرکت میکنیم و اوضاع خوبی داریم. با خیال راحت به امید آیندهای روشن در حال آموختن انواع علوم تخصصی از حوزه شبکه گرفته تا برنامهنویسی، سرویسهای مختلف، مجازیسازی، امنیت و … هستیم. بعضیها به استخدام شرکتهایی درمیآییم که زیرساختهایشان را خودشان راهاندازی و پشتیبانی میکنند و بعضیها به صورت فریلنسر، پروژه بعد از پروژه قرارداد میبندیم و از این شرکت به آن شرکت نقل مکان میکنیم.
اما بعضا غافل هستیم از سرعت وحشتناک رشد تکنولوژی. حتی اگر بتوانیم سرعت حرکتمان را با سرعت پیشرفت در حوزه تخصصی خودمان هماهنگ کنیم با رشد افسارگسیختهای در حوزههای ابری مواجه هستیم که حواسمان به آن نیست. چرا؟ چون در ایران هنوز زیرساخت ارائه سرویسهای ابری آنچنان توسعه نیافته و از طرف دیگر به دلایل مختلف (ازجمله تحریمها، هزینههای دلاری خرید خدمات یا اجاره تجهیزات مبتنی بر ابر؛ توجه به بومیسازی (از نوع خودکفایی داخل سازمانی و نه ملی) و عدم اعتماد به سرویسهای بینالمللی (به درستی) در بسیاری از سازمانهای دولتی)، استفاده از سرویسهای ابری توسعه نیافته و به چشم نمیآید.
لذا اتوماتیک شدن تمامی تنظیمات مربوط به تجهیزات شبکه به بهترین نحو ممکن به راحتی drag&drop، اجاره و انجام تنظیمات هر تجهیز شبکهای که فکرش را بکنید و استفاده در بستر شبکه خودمان در سریعترین زمان ممکن، راهاندازی سرویس ایمیل اکسچنج یا شیرپوینت مایکروسافت با تمامی تنظیمات امنیتی لازم مبتنی بر ابر مانند آب خوردن و بسیار بسیار سرویسهای دیگر که با عنوان IaaS و PaaS شناخته میشوند را نمیبینیم. دور نیست زمانی که حتی در حوزه فناوری اطلاعات نیز متخصصان یا مجبور به جذب در شرکتهای مادر فروشنده سرویس و زیرساخت شوند و یا مجبور به بازنشستگی. شاید بدبینانه به نظر بیاید ولی به هر حال اگر دقت نظر لازم را نداشته باشیم ممکن است روزی ما هم مانند رانندگان آژانسها شروع کنیم به اعتراض به شرکتهای بزرگی که ما را از کار بیکار کردهاند.
در مجموع نگاه استراتژیک و مشاهده روند تغییر مشاغل فقط مختص مشاغل سنتی نیست؛ همهی ما باید آن را مد نظر داشته باشیم.
IaaS: Infrastructure as a Service *
PaaS: Platform as a Service *