سخنی کوتاه درباره قوانین کاریزما

پیش نوشت 1: سه دلیل باعث شد مطالعه کتاب «قوانین کاریزما» را شروع کنم. اولین دلیل اینکه با این کتاب ازطریق سایت متمم آشنا شدم لذا لازم می‌بینم از مجموعه همکاران این سایت بویژه آقای محمدرضا شعبانعلی عزیز تشکر کنم. دومین دلیل موضوع جذاب آن بود. کاریزما چیزی است که فکر می‌کردم همه‌ی افراد ندارند و شاید نمی‌توانند به دست بیاورند. دوست داشتم با مباحث آن بیشتر آشنا شوم و تا جایی که می‌توانم بکار بگیرم. این بود که این کتاب را در لیست انتخابهایم برای مطالعه قرار دادم. سومین دلیل هم، رنگ و طراحی جلد آن بود؛ به طوری که ناخودآگاه توجهم را جلب کرد تا از میان چندین کتاب مختلف آن را انتخاب کنم. جالب نیست؟

پیش نوشت 2: کاملترین معرفی این کتاب را می‌توانید در سایت متمم مطالعه کنید؛ پس صرفا به ذکر چند نکته کوتاه بسنده می‌کنم که تکراری نباشند. لذا پیشنهاد می‌کنم قبل از ادامه‌‌ی مطالب، معرفی کتاب قوانین کاریزما را در متمم مطالعه کنید.

1- بارها در هنگام مطالعه‌ی محورهای مختلف کتاب، به این موضوع فکر می‌کردم که چقدر خوب و زیاد این مباحث در دین اسلام، هم در آیات قرآن و هم در روایات چهارده معصوم (ع) توصیه شده است. از پاکیزگی ظاهر و گفتار و رفتار با دیگران و داشتن هدف گرفته تا صداقت و نیتهای درونی. به نظرم مشکل اینجاست که گاهی این روایات را ساده می‌بینیم و از آن عبور می‌کنیم، درحالی که در چنین کتاب و اغلب کتابهای موفقیت نیز همانها را می‌بینیم ولی با زبان و ادبیات دیگر. یکی از مشکلات مهم انسان، انجام ندادن آنهاست. کسی چه می‌داند. شاید در آینده‌ی دور، باز هم همین نکات با ادبیات دیگر برای انسانها تکرار شود و باز هم یکی از مشکلات مهمشان، انجام ندادن آن باشد. (امیدوارم که اینطور نباشد)

2- به نظرم مطالعه و بکارگیری این محورها برای همه‌ی افراد و برای ساختن دنیایی بهتر مفید است. نمی‌توانیم بگوییم محورهای کتاب فردگرا است و فقط به درد خودمان می‌خورد. تأثیرات بکارگیری آن در جامعه‌ی اطرافمان بسیار زیاد است؛ چرا که ازاین طریق علاوه بر اینکه به خودمان کمک می‌کنیم، به دیگران هم برای تعریف هدف در زندگی و رسیدن به اهدافشان کمک خواهیم کرد لذا هیچ کس نمی‌تواند بگوید به این موارد نیاز ندارد.

3- مباحث معرفی شده در کتاب، می‌تواند بدیهی باشد ولی لازم است. ضمن اینکه معمولا ما انسانهای فراموشکاری هستیم و با علم به خوب بودن خیلی از چیزها، آنها را بکار نمی‌گیریم. پس بهتر است بارها و بارها از روشهای مختلف به خودمان یادآوری کنیم. فهرست خوبی نیز از نکات لازم جمع‌آوری شده است.

4- می‌دانیم که ابزارها و تکنیکها می‌تواند بسته به نیت ما برای جامعه مفید باشد یا مضر. این موضوع برای کاریزما نیز صدق می‌کند. حتی شاید فرد کاریزماتیک با نیت سوء بیشتر از فرد کاریزماتیک با نیت خیر بر جامعه اثر بگذارد. نمونه‌های آن را خوب می‌توانیم در دنیای امروز و تاریخ گذشتگان مشاهده کنیم. به همین دلیل است که همانطور که در دین نیز تأکید شده، خلوص نیت و صداقت در رفتار و گفتار از نکات اساسی و ضروری است. در کتاب هم در فواصل گوناگون و به بهانه‌های مختلف از واژه sincerely استفاده و بر اهمیت صداقت در بکارگیری قوانین کاریزما تأکید شده است.

ارزش برخی از دوستیها را بدانیم

پیش نوشت 1: حدود یک ماه قبل در اکانت اینستاگرام یکی از همکاران سابق، عکس سنگ قبر یکی از همکاران سابق دیگر و پیام تسلیتی را مشاهده کردم. دوست مهربان، خوشرو و مومن من، یک سال قبل طی سانحه تصادف فوت کرده بود و من تازه در اکانت اینستاگرام یکی دیگر از دوستانم متوجه شدم. بسیار ناراحت شدم و تحت تأثیر قرار گرفتم. صدافسوس خوردم که چرا زودتر متوجه نشدم و چرا قبل‌تر با آن دوست مرحومم (شاید بیش از 5 سال) صحبت نکرده بودم.

پیش نوشت 2: حدودا دو هفته پیش، آقای ناصر خویشتن‌دار از گویندگان خوش اخلاق و بامرام صداوسیما پس از تحمل بیماری سرطان، فوت کردند. افتخار همکاری با ایشان را سالها قبل داشتم و متأسفانه باز هم مدتها بود که از ایشان خبری نداشتم. خیلی ناراحت شدم و خودم را سرزنش کردم که ای کاش قبل‌ترها، از ایشان خبری می‌گرفتم و به دیدارشان می‌رفتم. هنوز هم این قضیه من را رنج می‌دهد.

پیش نوشت 3: ده روز پیش، چند نفر از همکلاسی‌های سابق دانشگاه، به صرف شام در رستورانی گردهم آمده بودیم و ساعتی را با یکدیگر سپری کردیم. محفلی بود دوستانه و علمی. از پیشرفتهای یکدیگر در کار و تحصیل صحبت کردیم و به یکدیگر برای کسب دانش و مهارت انگیزه دادیم.

پیش‌نوشت 4: دو روز قبل (روز پنجشنبه) به دیدار یک دوست قدیمی در محل کار قبلی‌ام برای عرض تبریک پست جدیدی که گرفته است، رفته بودم. دیداری صمیمانه داشتیم و ساعتی خوب سپری شد. در طول مدتی که در محل کار سابقم بودم، به یاد همکاران قبلی، با چند نفر از آنها تماس گرفتم تا اگر در محل کار خود حضور دارند به دیدارشان بروم. از میان 7 نفری که تماس گرفتم، دو سه نفر در محل کار حضور داشتند که با دیدن همدیگر کلی یاد گذشته‌ها کردیم و خوشحال شدیم و البته ضمن صحبت تلفنی با دیگر دوستان، هم آنها نسبت به من لطف داشتند و از تلفنم خوشحال شده بودند و هم من از این تلفن زدنها حس و حال خوبی داشتم و از گفتگو با آنان شادمان بودم. در همین گفتگوها بود که فهمیدم یکی دیگر از همکاران قدیمی، عمل قلب باز انجام داده، مدتی را در بیمارستان سپری کرده و فعلا در منزل بستری است. به ایشان تلفن زدم و ضمن احوالپرسی و آرزوی سلامتی، دقایقی صحبتهای خوبی با هم داشتیم.

قبول ندارم که روزگار باعث شده از یکدیگر دور شویم و فاصله بگیریم، چون همه چیز دست خودمان است. قبول ندارم که وقت نداریم و فراموشکار شده‌ایم تا هر از چند گاهی خبری از یکدیگر بگیریم. قبول دارم که دلیلی ندارد اگر امروز با یکی از دوست هستیم، فردا هم با وی دوست بمانیم ولی بسیاری از دوستان هستند که دوستشان داریم، اما نه به دیدارشان می‌رویم و نه تلفنی با ایشان گپ می‌زنیم. حس خوبی است وقتی هر از چند گاهی گوشی موبایلت را برمی‌داری و به جای ارسال پیامک و استیکرهای تلگرامی، با بالا پایین کردم مخاطبانت و انتخاب یکی از آنها، چند دقیقه‌ای احوالشان را می‌پرسی و یا گاهی به هر بهانه‌ای قرار ملاقات می‌گذاری و دیداری تازه می‌کنی. ای کاش دوستانمان را فراموش نکنیم و دوستانمان ما را فراموش نکنند.

این کتاب، فقط درباره چگونه پولدار شدن نیست

در جاهای مختلف گفته‌ام که به نظرم مطالعه کتابهایی درباره موفقیت، مثل حمام گرفتن هستند. بیشتر حرفهای تکراری می‌زنند که بارها و بارها در جاهای مختلف دیده‌ایم، شنیده‌ایم و چه بسا وقتی پای سخنرانی خودمان برسد، ساعتی نیز درباره آن صحبت کنیم؛ ولی هر از چند گاهی مطالعه مجدد این تیپ کتابها، موجب تجدید قوا است. کیوساکی نیز همانند برایان تریسی و بسیاری دیگر معمولا کتابهای بازارپسند می‌نویسد ولی به نظرم در اینگونه کتابها نیز به همان دلیلی که آوردم، می‌توان گفته‌های ارزشمندی را یافت. پدر پولدار، پدر بی‌پول از این جهت کتابی متفاوت بود که تناقضها و تفاوتهای دو نوع تفکر را مقایسه می‌کرد. تفکری که از ترس و امنیت شغلی و پرداخت به موقع اقساط و … می‌گوید در مقابل تفکری که شهامت ریسک حساب شده دارد و…

1- به ظاهر این کتاب برای کسب ثروت نوشته شده است ولی نکات ذکر شده برای کسب هرگونه موفقیتی موثر می‌باشد و از این منظر می‌تواند برای همه‌ی اقشار کارآمد باشد.

 2- با وجودی که کتاب در سال 1997 نگاشته شده ولی مطالعه آن هنوز بوی تازگی می‌دهد و مشکلاتی که ذکر می‌شود، هنوز پابرجا است. جالب است که جامعه بشری امروز گرفتار دردهایی است که از سعدی و مولانا گرفته تا کیوساکی سالها قبل گفته‌اند و احتمالا در آینده هم دیگران خواهند گفت.

3- بعضی وقتها به دوستانم که صرفا مطالعات و آموزش رشته تخصصی خاصی (پزشکی، الکترونیک، فناوری اطلاعات، عکاسی، پرستاری و …) را انجام می‌دهند، پیشنهاد می‌کنم که یادگیری فنون مدیریتی، کسب و کار، مالی و اجتماعی را در کنار تخصص خود به عنوان مکمل درنظر داشته باشند. (البته نه فقط به خاطر پول بلکه برای رسیدن به اهداف مختلفی که مدنظرشان دارند) برایم جالب بود یکی از مهمترین اصول کتاب همین بود و در سراسر کتاب توصیه می‌شد، کنار درسهای تخصصی، دروس مالی را نیز یاد بگیریم.

4- بعضی از جملات کتاب که برایم جالب بود را در ذیل ذکر می‌کنم. لطفا در هنگام مطالعه صرفا معنی ذکر شده در جمله را درنظر نگیرید. می‌توانیم این جملات را در موضوعات مختلف، تفسیر و استفاده کنیم.

* هرگاه می‌شنوم کسی خطاب به من می‌گوید: «شما نمی‌توانید این کار را در اینجا انجام دهید.» به آنان یادآور می‌شوم که شاید درست‌تر این باشد که بگوید: «من هنوز نمی‌دانم چگونه می‌توان این کار را در اینجا انجام داد.»

* تئوری مدیریتی وحشتناک دیگری وجود دارد که می‌گوید: «کارمندان به سختی کار می‌کنند تا اخراج نشوند، و کارفرمایان به ایشان، تا آن اندازه پرداخت می‌کنند که کارشان را ترک نکنند.»

* دنیا پر از آدمهای بااستعداد فقیر است. غالب آنان یا فقیرند یا در تنگاناهای مالی دست و پا می‌زنند و یا کم‌تر از مقداری که در توانشان است پول در می‌آورند. … همه‌ی آنان، روی بالابردن تخصصشان به منظور ساختن یک همبرگر بهتر تلاش می‌ورزند، به عوض اینکه بر بهتر کردن مهارتهای فروش و عرضه‌ی آن، تلاش کنند. شاید مک دونالد، بهترین سازنده‌ی همبرگر نبوده باشد، اما در فروش، عرضه و تحویل یک همبرگر معمولی، با رعایت اصول اولیه آن، بهترین بود.

* غلبه بر ترسِ ناشی از ضرر مالی. به عمرم کسی را ندیده‌ام که دوست داشته باشد پول از دست بدهد. و در تمام این سالهایی که پشت سر گذاشته‌ام، هرگز با متمولی ملاقات نکرده‌ام که در زندگی‌اش حداقل یک بار پول از دست نداده باشد. اما در مقابل، مردم بی‌پول بسیاری را دیده‌ام که هرگز در زندگی، یک سکه‌ی ده‌سنتی هم از دست نداده‌اند …

* برای بیشتر مردم، علت عدم برد مالی در زندگی، این است که درنظرشان اندوه ناشی از ضرر مالی، از شادی به پول رسیدن، بزرگتر است. گفته‌ی دیگری در میان تگزاسیها رایج است که می‌گوید: «همه‌ی مردم دوست دارند به بهشت بروند، اما هیچکس دلش نمی‌خواهد بمیرد.» … بنابراین هیچگاه به بهشت نخواهند رفت.

دانشی که هر کارآفرین باید داشته باشد – قسمت اول

این روزها با پیشرفت فناوری اطلاعات و تغییرات هر روزه در این حوزه، همچنین وجود جوانان پرانگیزه، متفاوت با جوانان دهه‌های پیشین و مشتاق موفقیت، تب راه‌اندازی استارتاپها و کارآفرینی به شدت داغ است و هر از چندگاهی از اطرافیانمان ایده های جذابی برای راه اندازی یک کسب و کار جدید می شنویم.

از طرفی چندی پیش با یکی از دوستانم که در زمینه کسب و کارهای دانش‌بنیان و استارتاپها تخصص دارد و با این جوانان پرشور کاملا آشناست، صحبت می‌کردم. اظهار می‌کرد مهمترین مشکل این کسب و کارها نداشتن تخصص در زمینه بازاریابی است. به قول وی، جوانانی باهوش و بااستعداد دارای ایده‌ی خوب، یک کسب و کار کوچک راه‌اندازی می‌کنند و حمایتهای خوبی نیز از آنها در قالب وام و … می‌شود. اما از آنجایی که تعداد قابل توجهی از آنها درزمینه‌ی بازاریابی تخصص ندارند، در ارائه مناسب محصول یا خدمت بسیارخوب خود ضعیف عمل می کنند و بعضا با مقداری بدهی مجبور به پذیرش شکست خواهند شد.

این مشکل فقط مختص ایران نیست به طوری که «کوین لین کلر» در کتاب مدیریت استراتژیک برند (2013) در این زمینه می نویسد: «در شرکت‌های فناوری‌محور، مهندسان دانش و اطلاعات کاملی در مورد محصول و فناوری بکار رفته دارند، اما اغلب نگرش بلندمدتی را نسبت به طراحی آینده‌ی برند خود ندارند. علاوه بر آن، این واقعیت که شرکت‌های فناوری‌محور در مقایسه با سایر شرکتها اغلب هزینه‌های کمتری را برای تحقیقات درباره‌ی مشتریها صرف می‌کنند به این مشکل دامن می‌زند. در نتیجه‌ی تمامی عوامل، این شرکتها اغلب برای ایجاد برندهای قدرتمند سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. … البته بعضی از شرکت‌های فعال در عرصه‌ی فناوریهای نوین، سالهاست که درگیر بحث برندسازی هستند. ولی از آنجا که عمدتا متخصصها و افراد فنی، مدیریت این شرکتها را برعهده دارند، اغلب با بحث استراتژی برندسازی ناآشنا هستند و فقط در حد ایجاد نام برای محصولات و خدمات خود، با آن آشنایی دارند. موفقیت مالی در بازار این شرکتها دیگر تنها نوآوری یا برخورداری از جدیدترین کارکردهای محصول نیست. در این بازارها، توانمندیهای بازاریابی روز به روز نقش مهمتری را در انتخاب این محصولات توسط مشتریها بازی می‌کنند.»

این درحالی است که قدرت ریسک پذیری، همت، اراده، حرکت و تلاش این افراد را باید ستود و با نهایت توان برای موفقیت این استعدادها کمک رساند. بدین منظور جوانان و دوستان سرشار از ذوق و استعداد که علاقه‌مند به کارآفرینی هستند، می‌بایست در زمینه‌ی کسب وکار نیز دارای تخصص باشند و  از ابتدایی‌ترین فعالیت خود همانند ایجاد مدل کسب و کار و یا انتخاب نام برند، با آگاهی به جوانب مختلف مسئله اقدام نمایند. این تخصص می تواند توسط خود فرد کسب شود و یا به صورت استفاده از مشاور یا با همکاری متخصصان حوزه کسب و کار صورت پذیرد که مزایا و معایب هرکدام را می توان به طور جداگانه مورد بررسی قرار داد.

ادامه دارد

 

پی نوشت 1: ابتدا قصد داشتم چند کتاب خوب برای مطالعه دوستان کارآفرین معرفی نمایم و این مطلب را به پایان برسانم (و این کار را انجام دادم) ولی با توجه به راهنماییهای دوست خوبم مرتضی زاهدی و دیدگاه زیبای محسن زنگویی عزیز، پس از انجام کمی اصلاح در قسمت اول، به امید خدا در قسمت دوم، سعی خواهم کرد بیشتر به این موضوع بپردازم.

پی نوشت 2: دیدگاه بسیار خوب حمید طهماسبی نیز حاوی نکات ارزشمندی است. خوشحال می شوم اگر سایر دوستان نیز نکات مدنظرشان را درخصوص دلایل موفقیت یا عدم موفقیت شرکتهای نوپا بیان فرمایند.

 

درسهایی از نهج البلاغه

به مناسبتهای مختلف گفته‌ام به نظرم هر ایرانی مسلمان باید قرآن کریم، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، منتهی الآمال و … و نیز کتابهایی مانند کلیله و دمنه، مثنوی معنوی، گلستان سعدی، داستانهای شاهنامه و … را مطالعه کرده باشد. جالب است در بسیاری اوقات هنگامی که به کتابهای علمی و معاصر نویسندگان برجسته دنیا نیز در حوزه مهارتهای زندگی نگاه می‌کنیم، همان مفاهیم به زبانی دیگر و از زاویه‌ای دیگر تکرار می‌شود و اینجاست که لذت و افسوس دوچندان می‌شود از بابت اینکه همین مباحث را صدها سال پیش گفته‌اند و ما ندیده‌ایم. به لطف همکاران، فرصتی مهیا شد تا این روزها بخشهای کوتاهی از نهج‌البلاغه را در کتاب «درسنامه نهج‌البلاغه» بخوانم و آشنایی مختصری با کتابی که به زیبایی «برادر قرآن» نامیده‌اند، به دست آورم. فقط درک درست و عمل به چند توصیه‌ی کوتاه و ساده‌ای که در همین کتاب مختصر آماده است، زندگی دنیوی انسان را متحول می‌کند و زیرساختی فراهم می‌کند برای رسیدن به سعادت در هر دو عالم. امیدوارم نعمتی حاصل شود تا بتوانم به زودی مطالعه کامل کتاب ارزشمند نهج‌البلاغه را آغاز و به انجام برسانم.

در ذیل منتخبی از این سخنان گرانسنگ را می‌نویسم:

– کسی که شخصیت خود در نظرش گرامی باشد، شهوات در نظرش بی‌اهمیت می‌شود.

– فرصتها همچون ابر می‌گذرد، پس فرصتهای نیک را بربایید.

– نفسهای آدمی گامهای او به سوی مرگ است.

– از نشانه‌های حماقت، شتاب کردن در کار، پیش از فراهم آمدن امکان آن و درنگ کردن در انجام آن پس از فرارسیدن فرصت است.

– ثروت‌اندوزان هلاک شده‌اند و عالمان ماندگارند تا روزگار باقی است.

– سخن در بند تو است تا زمانی که آن را نگفته‌ای اما همین که سخن گویی، تو در بند می‌شوی پس زبانت را نگهدار همانطور که طلا و نقره را در خزانه نگاه می‌داری.

– خیری در سکوت از سخن حکیمانه نیست؛ همانطور که خیری در سخن جاهلانه نیست.

– هر کس با مردم مشورت کند، در عقل آنان شریک می‌گردد.

– مهرورزی و اظهار دوستی، نیمی از خرد است.

– دوست، دوست واقعی نخواهد بود مگر آنکه در سه مورد برادرش را حفظ کند: در مصیبت و گرفتاری، در غیاب او و پس از مرگش.

– دوستت را به اندازه دوست بدار شاید روزی دشمنت شود، و دشمنت را به اندازه دشمن بدار شاید روزی دوستت شود.

– جاهل را جز در حال زیاده‌روی یا کوتاهی نمی‌بینی.

– ستایش بیش از استحقاق، چاپلوسی است و کمتر از استحقاق، ضعف در بیان یا حسد.

– هرگاه درودی به تو گفته شود، به درودی بهتر پاسخ بده.

– ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد.

– نخستین پاداشی که بردبار در برابر بردباری‌اش می‌گیرد آن است که مردم در برابر نادان از او حمایت می‌کنند.

– از بخشش کم، شرم مکن که محروم ساختن سائل کمتر از آن است.

– تقوی پیشه کنید از خدایی که اگر سخن گویید می‌شنود و اگر چیزی در دل نهان دارید، می‌داند.

– و از دردی گله نمی کرد مگر بعد از خوب شدن.

شعری از مولانا در زمینه مشکلات و سختیهایی که انسان را قوی‌تر می‌کند:

من عجب دارم ز جویای صفا                         کو رمد در وقت صیقل از جفا

بر نمد چوبی که آن را مرد زد                         بر نمد آن را نزد بر گرد زد

آن یکی می‌زد یتیمی را به قهر                        قند بود آن، لیک، بنمودی چو زهر

گفت چندان آن یتیمک را زدی                       چون نترسیدی ز قهر ایزدی؟

گفت او را کی زدم ای جان و دوست؟               من بر آن دیوی زدم کو اندر اوست

معرفی کتاب: چشمک

مالکوم گلادول در کتاب چشمک blink (ترجمه در یک چشم به هم زدن را بیشتر می پسندم) می‌آموزد که گاهی همانند ماجرای مجسمه‌ی کورو یا شبیه‌سازی جنگ، باید به حس خود اعتماد داشته باشیم و تجزیه و تحلیل اضافی جز خراب کردن تصمیممان، فایده‌ای ندارد. (مصداق خطایی که دیگران مانند دوبلی، کانمن و نسیم طالب به عنوان خطای اطلاعات اضافی مطرح می‌کنند)

گاهی هم مانند قضیه‌ی نوشابه‌های پپسی و ماجرای دیالو باید از ناخودآگاه پیروی نکرد و بررسی دقیقتری نمود. البته که تمرین زیاد ممکن است باعث ‌شود متخصصانی بوجود بیایند و مهارتی کسب نمایند که ناخودآگاهشان از خودآگاهشان دقیقتر باشد.

در ماجرای کوک‌کانتی زمانی را توضیح داد که کم، زیاد می‌شود و براساس اطلاعات غیرضروری اضافی پزشکان ممکن است تصمیمهای نادرستی گرفته شود؛ پس نیازی به اینهمه اطلاعات جانبی بیهوده نیست.

یاد داد گاهی باید چشمان را بست و به صدای نواختن ساز گوش داد تا موسیقی را درک و از پیشداوری پرهیز کرد.

گفت زشت و زیبا نسبی هستند و چیزهای عجیب و جدید معمولا زشت به نظر می‌رسند ولی ممکن است بعد از مدتی که عادی شدند، نهایت زیبایی باشند و دیگران در تقلید آن از یکدیگر سبقت بگیرند.

توضیح داد برای سنجش لذت بردن یا عدم لذت بردن از بعضی چیزها همانند نوشابه و موسیقی، جرعه‌ای نوشیدن و لحظه‌ای گوش دادن فایده‌ ندارد؛ بلکه باید با آنها زیست.

گلادول اثر هاله را برایم تکرار کرد؛ جایی که وارن هاردینگ که دیگران از روی ظاهر و رفتار وی، تردیدی نداشتند رئیس جمهور بزرگی خواهد شد و ناخودآگاه لقب رئیس جمهور بزرگ را برایش بکار می‌بردند، در زمره‌ی روسای جمهور بد و ناموفق آمریکا درآمد.

شمّ اقتصادی و تواناییهای ذاتی افراد را به رخ کشید تا خواننده حواسش به استعدادهایش باشد؛ جایی که موفقیتهای جک ولش و افراد مشابهش را مدیون تصمیم‌گیریهای فوری و قدرت نگاه آنها معرفی کرد نه مدیریت، کار زیاد و روشهای مناسب. (البته که بی‌تأثیر هم نیست)

کتاب نسبتا خوب ترجمه شده بود ولی ای کاش مترجم، نوشتار لاتین اسامی فراوانی که در کتاب نام برده شده‌اند را به صورت زیرنویس می‌آورد تا مراجعه به اطلاعات تکمیلی آسانتر باشد یا حداقل بتوانیم این اسمها را درست تلفظ کنیم. ضمنا بعضی جاها می‌توانست توضیحات تکمیلی ارائه کند که جایش واقعا خالی بود. برخی اغلاط تایپی هم در چاپ کتاب مشاهده می‌شد.

شاید بعضی از موضوعات برایم تکراری بود به این دلیل که آنها را از زبان دیگران خوانده بودم ولی برایم ارزشمند بود چرا که اینقدر باید آنها را مطالعه و در آن تفکر کرد تا به مهارت تبدیل شوند.

چند اسلاید قدیمی

امروز که داشتم در سایت اسلایدشیر مطلبی را جستجو می کردم، یاد تعدادی از پاورپوینتهایی افتادم که قبلا به مناسبتهای مختلف تهیه کرده بودم. اغلب آنها مربوط به زمان دانشجویی فوق لیسانسم هست. لینک چند عدد از آنها را در ذیل می گذارم شاید برای برخی مفید باشد.

استراتژی خوب، استراتژی بد

کتاب استراتژی خوب استراتژی بد یکی از بهترین کتابهایی بود که مطالعه کردم. در تدوین استراتژی احتمال دارد دچار اشتباهات بزرگی شویم و این کتاب با هدف تعریف صحیح استراتژی و دورنگهداشتن از استراتژی بد با توجه به تجربیات فراوان ریچارد روملت نوشته شده است.

راهکارهای عملی و موثر تجارت با عراق

هنوز بازار عراق برای صاحبان کسب و کار در ایران، بازار مناسب و خوبی است. شناخت این بازار و ارائه راهکارهای مفید و موثر در تجارت با عراق از اهداف تهیه این پاورپوینت می باشد.

بررسی اثر مشارکت E wom در وفاداری الکترونیکی در تجارت الکترونیک

این پاورپوینت را برای ارائه یکی از درسهای دانشگاه آماده کرده بودم و شامل خلاصه مباحث مقاله ای با همین نام است که منبع و نویسندگان آن در اسلاید اول ذکر شده است. ترجمه کامل این مقاله را در آرشیو کامپیوترم دارم که اگر کسی لازم داشت بگوید برایش بفرستم.

برنامه بازاریابی برای یک تولیدی شلوار جین

یادش بخیر. اولین برنامه بازاریابی را به عنوان یک پروژه دانشگاهی برای یک شرکت فرضی تولیدکننده شلوار جین نوشتم. سپس از روی آن، پاورپوینتی تهیه کردم که در کلاس ارائه دادم.

 

کمی تفکر، به ظاهر ایستادن

چند سال قبل وقتی مجموعه آفیس 2010 را نصب کردم، از آنجایی که کرک آن را نصب نکرده بودم و فعال‌سازی انجام نداده بودم تا مدتی همیشه یک نوار قرمز در بالای صفحه‌ی ورد مشاهده می‌کردم و هنگامی که فایلی را باز می‌کردم می‌بایست روی آیکن پیام اخطاری که ورد می‌فرستاد کلیک می‌کردم و آن را می‌بستم. بعدا شاید 15 دقیقه طول کشید تا فایل فعال‌سازی آفیس را دانلود کردم و بعد از اینکه فعالسازی آن را انجام دادم، دیگر چنین پیامی ندیدم. با خودم گفتم چرا زودتر از اینها این کار را نکرده بودم تا از شر این پیام همیشگی خلاص شوم؟

برای مشاهده فایلهای ویدئویی که به اقتضای شغلم زیاد هم انجام می‌دهم، معمولا از نرم‌افزار kmplayer استفاده می‌کنم. برای چندین ماه وقتی ویدئو پخش می‌شد، همزمان صفحه‌‌ای تحت عنوان separate gateway باز می‌شد که همیشه بدون آنکه آن را حتی لحظه‌ای نگاه کنم، روی ضربدر کناری کلیک می‌کردم تا بسته شود. بعد از ماهها با حدود پنج دقیقه وقت گذاشتن که این صفحه چیست و چگونه می‌شود غیرفعالش کرد، دیگر آن صفحه مزاحم را مشاهده نکردم. باز هم افسوس از اینکه چرا زودتر این کار را نکردم.

حدودا 10 سال قبل، دوستی داشتم که 2 نفر را استخدام کرده بود تا برای هر عدد از تجهیزاتی که در مجموعه‌ی تولیدی‌شان تولید می‌کردند، یک سری تنظیمات را به صورت دستی انجام دهند. گرچه این تنظیمات 5 دقیقه زمان می‌برد ولی تعداد دستگاهها زیاد بود. وقتی با دوستم دراین‌خصوص صحبت کردم بعد از یک دوره تحقیقات شاید سه ماهه، توانست محصولاتش را طوری تولید کند که تنظیمات به صورت سیستمی و توسط کامپیوتر انجام شود. آن دو نفر نیز به فعالیت مفیدتر دیگری پرداختند.

موسسه‌ی آموزشی را می‌شناسم که حدود 50 کامپیوتر برای آموزش نوآموزان علوم کامپیوتر داشت. ویندوز این کامپیوترها به دلیل استفاده ناشیانه‌ی این افراد مدام درحال تعویض یا رفع مشکل بودند تا اینکه مدیر موسسه با جستجو در اینترنت و استفاده از ابزارهایی که ویندوز کامپیوتر را فریز می‌کند و پس از ریست شدن مجددا با تنظیمات قبلی بوت می‌شود، این مشکل را حل کرد و پس از آن نیازی به صرف آنهمه وقت برای حل مشکلات نرم‌افزاری کامپیوترها نبود.

اینها فقط تعداد محدودی از مثالهای بیشماری است درباره اینکه اگر برای بعضی از کارها کمی وقت بگذاریم، فکر و تحقیق کنیم و عملیاتی را انجام دهیم، برای مدتها پس از آن راحت هستیم و دیگر نیازی به فعالیت اضافه نیست. سود این کار اغلب اوقات خیلی بیشتر از آن است که فکرش را می‌کنیم. کمی دور و برمان را خوب ببینیم. انرژی مصرفی بر روی چه کارهایی را می‌توانیم با کمی تأمل کردن و زمان گذاشتن، به حداقل برسانیم؟

میکرواکشن تفکر

تفکر سیستمی، تفکر نقادانه، تفکر کند و سریع، تفاوتها میان ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه، …، حتی برخی مباحث روانشناسی مثل شناخت شخصیتهای والد و کودک و بالغ، همه و همه برای رسیدن به بهترین راه فکر کردن خلق شدند. هر کدام از زاویه‌ای یک هدف رو دنبال می‌کنند و در انتها به یک جا می‌رسند. شاید رسیدن خوشبختی و بهتر زندگی کردن. البته بهتر زندگی کردن هم واژه‌ای است نسبی. بهتر زندگی کردن نسبت به چه کسی و چه موقعیتی؟ یک خانواده با سوار شدن پشت موتور سیکلت خودشان و مسافرتهای سبک و چادر زدن در پارکها احساس خوشبختی می‌کنند و یک خانواده با مسافرتهای خارج از کشور، یک خانواده خوشبختی را در کسب علم و دانش می‌بینند و یک خانواده در کسب قدرت و موقعیت اجتماعی. بعضی از بزرگان هم خوشبختی را در ارتقای جامعه و اثرگذاری و اثربخشی‌شان در دنیا می‌بینند. اما همه‌ی اینها فکر می‌کنند خوشبخت هستند یا نیستند. فکر می‌کنند چطور خوشبخت بشویم و راهی را انتخاب می‌کنند. و درنهایت در راستای فکرشان عمل می‌کنند.

از دوران تمدنهای دور تا امروز، بزرگترین انسانها همچون پیامبران، فیلسوفها، اندیشمندان و محققان فکر می‌کردند، می‌آموختند و آموزش می‌دادند. چرا که معمولا ما انسانها هیچ تصمیمی را بدون فکر کردن اتخاذ نمی‌کنیم. گرچه بعضی تصمیمات، سریع و به قول مالکوم گلادول در یک چشم به هم زدن انجام می‌گیرد. همانطور که «ویلسون می‌گوید ما همواره بین حالات تفکر آگاهانه و ناآگاهانه خود، بر اساس موقعیتهای گوناگون حرکت می‌کنیم. تصمیم برای دعوت همکاران به صرف غذا، امری آگاهانه است. در این مورد فکر می‌کنیم و به نتیجه‌ای می‌رسیم که جالب است. ولی تصمیم به مجادله با همان همکاران ناآگاهانه اتخاذ می‌شود و این امر در بخش متفاوتی از مغز و توسط بخشی از شخصیت ویژه‌ی ما صورت می‌گیرد. (چشمک، گلادول، ترجمه کیومرث پارسای)»

گاهی اینقدر در زندگی روزمره غرق می‌شویم که فراموش می‌کنیم لحظاتی حتی کوتاه به کاری که داریم انجام می‌دهیم، فکر کنیم. متأسفانه برخی افراد تنها جایی که فکر می‌کنند یا هنگام نماز به جای تمرکز بر عبادت است، و یا داخل توالت. حتی به شوخی عنوان اتاق فکر را به توالت داده‌ایم. چه خوب که حتی به عنوان یک میکرواکشن هر شب حداقل 15 دقیقه فارغ از هیاهوی روزانه، نوتیفیکیشنهای موبایل و انواع و اقسام حواس‌پرت‌کننده‌ها، فکر کنیم چرا که حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده‌اند: بالاتر از هر عبادتی به کار انداختن نیروی تفکر و تعقل است. برای رسیدن به غایت زندگی و دریافت مفهوم زندگی باید بیشتر فکر کنیم و وقتی این عمل درست انجام می‌شود که نحوه‌ی درست اندیشیدن را، درست یاد بگیریم و در این راستا تلاش کنیم. قرآن کریم، این کتاب الهی؛ نهج‌البلاغه، قرآن ناطق؛ و در سطوح پایین‌تر مثنوی معنوی، کلیله و دمنه، کتابها و تحقیقات مختلفی که درباره‌ی تفکر انجام شده‌اند، گنجینه‌ای هستند برای یادگیری درست فکر کردن و نمایانگر راه درست زندگی.

معرفی کتاب: تفکر نقادانه

مدتی بود که میخواستم مطالعاتم را درخصوص تفکر نقادانه آغاز کنم. با معرفی کتاب «ذهن فریبکار شما» و جستجوی خرید آن در سایت سی بوک، با کتاب «تفکر نقادانه» مواجه شدم که با وجود عدم شناخت، قیمت 4000 تومانی باعث شد آن را نیز در سبد خرید قرار دهم. حجم کم کتاب نیز موجب شد برای تفریح و استراحت لابلای کتابهای دیگر آن را مطالعه کنم. ولی خوشحالم که از این انتخاب راضی بودم و وقتی که برای مطالعه کتاب گذراندم را تلف شده ندیدم.

1- همانطور که نویسنده اظهار می دارد: «هدف کتاب حاضر ارائه شرح مختصری از مفاهیم و ملاحظات بنیادی تشکیل دهنده ی تفکر نقادانه است. این کتاب سعی در تقویت تفکر در خواننده داشته است اما باید آن را صرفا نقطه ی آغاز پرورش مهارتهای تفکر دانست که ارتقای آنها مستلزم مطالعه و تمرین بیشتر است.» و البته نویسنده به خوبی به این هدف خودش نائل شده است. کتابی بود از این منظر بی عیب و نقص، خلاصه و کوتاه مقدمه ای برای ورود به دنیای تفکر نقادانه.
2- اگر تاکنون مطلبی درباره مغالطه ها و استدلالهای ضعیف مطالعه نکرده باشید، با دیدن این کتاب از خطاهای فاحشی که ما انسانها (با تمام ادعایمان) هر روز مرتکب می شویم متعجب خواهید شد. خطاهایی که باعث می شود فروشندگان با تبلیغاتشان جنسهایشان را بفروشند، سیاستمداران دعواهایشان را انجام دهند و هرکدام از روش خود به قانع کردن ما بپردازند، و …) تفکر نقادانه و آگاهی از این خطاها را بگذارید کنار خطاهای شناختی انسان (در کتابهایی مانند تفکر کند و سریع، هنر شفاف اندیشیدن، قوی سیاه) تا تصمیمات و تفکرات در زندگیتان دگرگون شود به شرط کسب مهارت در آنها
3- روزگاری با دوستی که خیلی قطعی درمورد هر چیزی اظهار نظر می کرد گفتم حداقل یک درصد احتمال خطا بودن نظرت را بده و اینقدر با اطمینان از آن موضوع صحبت نکن. حال اینکه خیلی بیشتر از این حرفها احتمال خطا در نتیجه گیریهایمان وجود دارد. چنانچه «نکته ی مهم این است که برای موضع رقیب، احتمال درست بودن قائل شویم، تا زمانی که خلافش ثابت شود. در تفکر نقادانه، حفظ عینیت درخصوص یقین در درستی یک باور برای تشخیص ضعف بالقوه ی موضع و بسط استدلالهای حمایتی مجاب کننده، بسیار مهم و کاربردی است. به علاوه اینکه همواره احتمال غلط بودن موضع خودمان را نیز حفظ کنیم در توسعه جهان بینی فلسفی ضروری است.»
4- درباره مهارتهای تفکر نقادانه نیز نویسنده به خوبی می نویسد: «توسعه ی مهارتهای تفکر نقادانه چیزی بیش از مهارت یافتن صرف در تعاریف و شگردهایی که در کتاب مطرح شده می طلبد. علاوه بر پرورش این ابزارهای تفسیری و تحلیلی، متفکر باید بکارگیری آنها را نیز برد باشد. وقتی طرف مقابل می کوشد ما را قانع کند، ما باید آن را تشخیص دهیم و به طور فعالانه و آگاهانه در فرایند تفکر ورود کنیم. یگانه راه تحقق این امر شکل دهی عادتهای ذهنی درست است. این بدان معنا نیست که همواره با ظن و تردید به همه چیز بنگریم اما باید از فرایندهای تفکر و استدلال خود و دیگران گاهی داشته باشیم. با درنظر داشتن این مهارتهای پایه ای، اگر به استدلالهایی که در زندگی روزمره با آنها مواجه می شویم توجه دقیق نماییم، حجم استدلالها و تفکر مغالطه آمیز و ضعیف را واقعا شگفت آور خواهیم یافت. (ناگفته بماند که چقدر این استدلالهای غلط گاهی با موفقیت همراه می شوند!)»

در پایان تأکید بر این نکته را ضروری می بینم که کسب مهارتهای تفکر نقادانه در کنار شناخت خطاهای ذهنی برای زندگی بهتر الزامی است و چه خوب است که به این مهم اهتمام ویژه ای داشته باشیم. عادت کرده ام در مطالبی که می نویسم هرجا از محمدرضا شعبانعلی عزیز اثری خوانده باشم برای مطالعه بیشتر به آن نیز ارجاع دهم. پس پیشنهاد می کنم نوشته ی «آزمون ساده تفکر نقادانه» را از دست ندهید.